تصور کن وی ۲
یورا:راستی پسرا دیر میان دیگه
شونی: نه بابا امشب نمیان بیاید بریم
رفتید رسیدید به کلاب کیا پارتی رو. تو کلاب گرفته بود کلی پسر اونجا بود از اینکه لباس کوتاه پوشیدی عصبانی بودی رفتید و نشستید و شراب سفارش دادین همه شراب ها رو سر کشیدین
(دو ساعت بعد)
۷ تا پسر:میتونم مزاحم بشیم
هستی:هوم بگو
۷تا پسر:میشه برقصیم
شما ها هم قبول کردی هر کدومشون دست یکیتون رو گرفت و رفتید وسط کامل مست بودین
(تو کمپانی)
پی دی نیم:پسرا چون یه چند روزی سخت کار کردیم میتونین برید خونه
پسرا:ممنون و پی دی نیم رفت
آرام:میا جواب نمیده
کوک:هستی هم جواب نمیده تلفنش رو
شوگا:شونی هم همین طور
جی هوپ:هورا هم همین طور
جین:جینو هم همینطور
وی:رز هم همین طور هر غلطی میکنن معلومه با هم هستن
کوک:نکنه نکنه رفتن پارتی
وی:نه نه امکان نداره
آرام:میا چون کار دست خودش زیاد میده به گوشیش رد یاب وصل کردیم میریم جایی که میان هست شاید اونا هم اونجا باشن
اعضا:آفرین آرام بریم بریم دیگه
پسرا راه افتادن تا به کلاب رسیدن از قبل عصبانی تر شدن وارد کلاب شدن تا شما ها رو دیدن رگ های دوستاشون زد بیرون
دویدن و تا تونستن اون ۷ تا پسر رو زدن کوک و جی هوپ و شوگا و جین و آرام و جیمین دست زناشون رو گرفتن و کشیدن سمت خودشون ولی وی بدون اینکه تو رو بکشه سمت خودش محکم کبوند تو گوشت و پرتت کرد رو زمین و رفت
کوک و جیمین بلندت کردن و بردند سمت ماشین
کوک:رز بهتره امشب خونه نری بیای خونه ما
رز: نه
جیمین:نه رز نرو خونه ممکنه دعواتتون بشه و بعدش ناراحت میشیم دوتاتون
رز:باش
کوک دست تو و هستی رو گرفت و برد خونه
کوک
بعد اینکه وی زد تو گوشش همش تو خودش بود هستی و رز رو بردم و تو اتاق خوابدندم و اومدم بیرون و خودم رو کاناپه خوابیدم چون فردا تعطیل بود خیالم ازشون راحت بود
یورا
از خواب بیدار شدم یاد اتفاقاتی شب افتادم یکم از ترس تنم لرزید رفتم توی حال دیدم کوک رو کاناپه خوابیده رفتم سمت کوک
رز:کوک کوی پاشو برو تو تختت بخواب
کوک:رز رز بیدار شدی خوبی دیشبو.....
رز:آره آره دیشب رو یادمه
کوک:من خوابم نمیاد دیگه برو هستی هم بیدار کن من صبحونه آماده میکنم
رز:نه کوک من باید برم کار دارم فردا تو ران بی تی اس میبینمتون
کوک:ولی
رز:کوک من میرم بیرون کار دارم خدافظ
کوک:خدافظ
رفتی بیرون چون لباست باز بود سردت شد و آروم رفتی تو پارک نشستی چون وی مطمئنی که عصبانیه الآن نرفتی خونه ولی بعد ۱۰ دقیقه بد جور سردت شد و پا شدی بری خونه کلید رو از کیفت در اوردی و در رو باز کردی رفتی تو و......
شونی: نه بابا امشب نمیان بیاید بریم
رفتید رسیدید به کلاب کیا پارتی رو. تو کلاب گرفته بود کلی پسر اونجا بود از اینکه لباس کوتاه پوشیدی عصبانی بودی رفتید و نشستید و شراب سفارش دادین همه شراب ها رو سر کشیدین
(دو ساعت بعد)
۷ تا پسر:میتونم مزاحم بشیم
هستی:هوم بگو
۷تا پسر:میشه برقصیم
شما ها هم قبول کردی هر کدومشون دست یکیتون رو گرفت و رفتید وسط کامل مست بودین
(تو کمپانی)
پی دی نیم:پسرا چون یه چند روزی سخت کار کردیم میتونین برید خونه
پسرا:ممنون و پی دی نیم رفت
آرام:میا جواب نمیده
کوک:هستی هم جواب نمیده تلفنش رو
شوگا:شونی هم همین طور
جی هوپ:هورا هم همین طور
جین:جینو هم همینطور
وی:رز هم همین طور هر غلطی میکنن معلومه با هم هستن
کوک:نکنه نکنه رفتن پارتی
وی:نه نه امکان نداره
آرام:میا چون کار دست خودش زیاد میده به گوشیش رد یاب وصل کردیم میریم جایی که میان هست شاید اونا هم اونجا باشن
اعضا:آفرین آرام بریم بریم دیگه
پسرا راه افتادن تا به کلاب رسیدن از قبل عصبانی تر شدن وارد کلاب شدن تا شما ها رو دیدن رگ های دوستاشون زد بیرون
دویدن و تا تونستن اون ۷ تا پسر رو زدن کوک و جی هوپ و شوگا و جین و آرام و جیمین دست زناشون رو گرفتن و کشیدن سمت خودشون ولی وی بدون اینکه تو رو بکشه سمت خودش محکم کبوند تو گوشت و پرتت کرد رو زمین و رفت
کوک و جیمین بلندت کردن و بردند سمت ماشین
کوک:رز بهتره امشب خونه نری بیای خونه ما
رز: نه
جیمین:نه رز نرو خونه ممکنه دعواتتون بشه و بعدش ناراحت میشیم دوتاتون
رز:باش
کوک دست تو و هستی رو گرفت و برد خونه
کوک
بعد اینکه وی زد تو گوشش همش تو خودش بود هستی و رز رو بردم و تو اتاق خوابدندم و اومدم بیرون و خودم رو کاناپه خوابیدم چون فردا تعطیل بود خیالم ازشون راحت بود
یورا
از خواب بیدار شدم یاد اتفاقاتی شب افتادم یکم از ترس تنم لرزید رفتم توی حال دیدم کوک رو کاناپه خوابیده رفتم سمت کوک
رز:کوک کوی پاشو برو تو تختت بخواب
کوک:رز رز بیدار شدی خوبی دیشبو.....
رز:آره آره دیشب رو یادمه
کوک:من خوابم نمیاد دیگه برو هستی هم بیدار کن من صبحونه آماده میکنم
رز:نه کوک من باید برم کار دارم فردا تو ران بی تی اس میبینمتون
کوک:ولی
رز:کوک من میرم بیرون کار دارم خدافظ
کوک:خدافظ
رفتی بیرون چون لباست باز بود سردت شد و آروم رفتی تو پارک نشستی چون وی مطمئنی که عصبانیه الآن نرفتی خونه ولی بعد ۱۰ دقیقه بد جور سردت شد و پا شدی بری خونه کلید رو از کیفت در اوردی و در رو باز کردی رفتی تو و......
۴۷.۹k
۲۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.