بالاخره زمان پایان دنیای قلابی او نیز فرا رسیده بود.
بالاخره زمان پایان دنیای قلابی او نیز فرا رسیده بود.
چیز دقیقی بر ذهن نداشت فقط میدانست ۲۵ سال زمینی عمر کرده است.
آری زمان مرگش رسیده بود و منتظر بود دنیای جدیدش را ملاقات کند و با آن آشنا شود.
دور و برش را تاریکی مطلق پر کرده بود و فقط هاله ای را از دور تماشا میکرد وقتی چشمان سیاه رنگش به آن برخورد کرد نیرویی مانند گرانش زمین اورا به سمت در کشید.
حرکت بدنش دست خودش نبود و گویی اعضای تشکیل دهنده بیرونی بدنش فرمان رفتن به سوی آن در را گرفته بودن.
از در چوبی دور بود،با خودش کمی فکر کرد،به این فکر کرد که آیا پشت آن در چوبی آبی چه چیزی در انتظارش است بهشت،جهنم،برزخ یا شاید جهان های دیگری که به گفته تئوری ها وجود داشتن.
به خودش آمد و خود را درست نیم متری در دید.
حال گویی اختیار بدنش را به او داده بودن دستش را با کمی نگرانی به سمت در برد کمی در را هل داد و با پدر همراه پسر بچه سه ساله ای که با انگشت اشاره به در کمد اشاره کرده بود و با چهره ای که در آن ترس و دلهره موج میزد مواجه شد.
ببخشید اگه بد شده:)
چیز دقیقی بر ذهن نداشت فقط میدانست ۲۵ سال زمینی عمر کرده است.
آری زمان مرگش رسیده بود و منتظر بود دنیای جدیدش را ملاقات کند و با آن آشنا شود.
دور و برش را تاریکی مطلق پر کرده بود و فقط هاله ای را از دور تماشا میکرد وقتی چشمان سیاه رنگش به آن برخورد کرد نیرویی مانند گرانش زمین اورا به سمت در کشید.
حرکت بدنش دست خودش نبود و گویی اعضای تشکیل دهنده بیرونی بدنش فرمان رفتن به سوی آن در را گرفته بودن.
از در چوبی دور بود،با خودش کمی فکر کرد،به این فکر کرد که آیا پشت آن در چوبی آبی چه چیزی در انتظارش است بهشت،جهنم،برزخ یا شاید جهان های دیگری که به گفته تئوری ها وجود داشتن.
به خودش آمد و خود را درست نیم متری در دید.
حال گویی اختیار بدنش را به او داده بودن دستش را با کمی نگرانی به سمت در برد کمی در را هل داد و با پدر همراه پسر بچه سه ساله ای که با انگشت اشاره به در کمد اشاره کرده بود و با چهره ای که در آن ترس و دلهره موج میزد مواجه شد.
ببخشید اگه بد شده:)
۴.۷k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.