p7
ات: حساسیت دارم ولی...
کوک: پاشو بریم دکتر
ات: نه نیازی نیست خیلی نخردم باور کن من حالم خوبه (ذهن ات: نمیتونم بهش بگم که وقتی میرم بیمارستان یاد مامانم که مرد میفتم)
جین: مطمئنی... من معذرت میخوام نمیدونستم
ات: اشکال نداره
یونگی: ات بیا یه قرص زد حساسیت بهت بدم
ات: نه من خوبم... راستی اگه بخوام تو خونه کار میکاپتون رو انجام بدم باید کجا اینکارو کنم
نامجون: مگه کوک بهت نگفت
ات: چیرو
نامجون: طبقه بالا یه سالن میکاپ کوچیک داری (عکسشو میزارم براتون تو اسلاید دوم هست) فردا بیکاریم میمونیم خونه نمونه کارایی که داری رو نشونمون بده و امتحان کن
ات: باشه...من یکم خستم میرم بخوابم ممنون جین بابت غذا
ویو ات
وای اینجا خیلی خوبه اخر هفته کلی تو شرکت کار دارم قراره یه قرار داد با باند مافیای جدید ببندم اولین جلسه مطمئنم همه از دیدن ده دختر که رئیس مافیاست جا میخورن باید خودمو ثابت کنم... تو همین فکرا بودم که خوابم برد
...
تهیونگ: کوک تونستی مخشو بزنی یه کاری کنی بهت علاقه مند بشه
کوک: نه خیلی عجیبه که دختر کوچولویی مثل اون انقدر سرسخت باشه و گول نخوره واقعا دست کمش گرفته بودم
نامجون: پس چیکار کردی
کوک: فعلا رو ماشینش شنوت گذاشتم (بچم نمیدونه ات یه راننده شخصی دیگه هم داره)
ویو ادمین
تو همین حرفا بودن که یه دفعه صدای سرفه های ات بلند شد
همه با عجله دویدن سمت اتاق ات
خوب خوب از امشب هر شب دو پارت میزارم فعلا تو خماری بمونیم تا پارت بعدی که امشب میزارم فعلا خواهرم مجبورم کرده برم باهاش نقاشی بکشم
کیا خواهراشون اینجوریه تا کامنت بگین
کوک: پاشو بریم دکتر
ات: نه نیازی نیست خیلی نخردم باور کن من حالم خوبه (ذهن ات: نمیتونم بهش بگم که وقتی میرم بیمارستان یاد مامانم که مرد میفتم)
جین: مطمئنی... من معذرت میخوام نمیدونستم
ات: اشکال نداره
یونگی: ات بیا یه قرص زد حساسیت بهت بدم
ات: نه من خوبم... راستی اگه بخوام تو خونه کار میکاپتون رو انجام بدم باید کجا اینکارو کنم
نامجون: مگه کوک بهت نگفت
ات: چیرو
نامجون: طبقه بالا یه سالن میکاپ کوچیک داری (عکسشو میزارم براتون تو اسلاید دوم هست) فردا بیکاریم میمونیم خونه نمونه کارایی که داری رو نشونمون بده و امتحان کن
ات: باشه...من یکم خستم میرم بخوابم ممنون جین بابت غذا
ویو ات
وای اینجا خیلی خوبه اخر هفته کلی تو شرکت کار دارم قراره یه قرار داد با باند مافیای جدید ببندم اولین جلسه مطمئنم همه از دیدن ده دختر که رئیس مافیاست جا میخورن باید خودمو ثابت کنم... تو همین فکرا بودم که خوابم برد
...
تهیونگ: کوک تونستی مخشو بزنی یه کاری کنی بهت علاقه مند بشه
کوک: نه خیلی عجیبه که دختر کوچولویی مثل اون انقدر سرسخت باشه و گول نخوره واقعا دست کمش گرفته بودم
نامجون: پس چیکار کردی
کوک: فعلا رو ماشینش شنوت گذاشتم (بچم نمیدونه ات یه راننده شخصی دیگه هم داره)
ویو ادمین
تو همین حرفا بودن که یه دفعه صدای سرفه های ات بلند شد
همه با عجله دویدن سمت اتاق ات
خوب خوب از امشب هر شب دو پارت میزارم فعلا تو خماری بمونیم تا پارت بعدی که امشب میزارم فعلا خواهرم مجبورم کرده برم باهاش نقاشی بکشم
کیا خواهراشون اینجوریه تا کامنت بگین
۶.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.