عشق سخت
پارت ۲۱
کوک ویو
نگران ا/ت بودم جیمین میگفت بعد اون اتفاق دو شب نتونسته بخوابه قرار بود امروز بره دکتر از جیمین خواستم منم باهاش بیام
ا/ت ویو
رفتم پیش دکتر یه روانپزشک خیلی معروف و خوب بود
قضیه رو براش توضیح دادم
دکتر: بخاطر خشم و استرسی هست که بهتون وارد شده
ا/ت: خب آخه چه ربطی داره کابوس ازش میبینم
دکتر: خب اون استرس باعث خواب دیدنتون میشه و خشم بسیاری هم که داشتید باعث میشه کابوس شن (دارم دری وری میبافم خودم هم نمیدونم چی میگم 😜😂)
ا/ت: ولی خب من دیگه ازش خوشم نمیاد
دکتر: خب الان نمیاد قبلا میومد و همین که ضربه خوردید و یعد چند سال بهتون اعتراف کره اینطوری شدید
ا/ت: خب باید چیکار کنم خوب شم
دکتر: خب یه دارم بهتون میدم باعث میشه یخورده بهتر شید و کارای دیگه هم که میتونید انجام بدید اینه که با دوستاتون وقت بگذرونید کارایی که دوست داری رو انجام بدید خوش بگذرونید و یه چیزی دیگه اونم اینه که اگه کسی رو الان دوست دارید وقت گذروندن با اون بهترین راه کاره
ا/ت: اوکی ممنون
کم کم رفتم
تو راه به حرفایی که دکتر میزد فکر کردم
گشتن با کسی که دوسش دارم
جونگ کوک
آخه....
ای خدا دارم روانی میشم
یعنی میتونم به بهانه اینکه گیم بازی کنیم بهش بگم.
خب حالا ببینم چی میشه
تو راه دارویی که دکتر گفته بود رو خریدم و رفتم خونه
جیمین بهم زنگ رد گفت میاد اونجا کوک هم باهاش میاد
لباس خوبی پوشیدم که تو خونه همراحت باشم (اسلاید دو)
کم کم اومدن
نشستیم حرف زدیم
بهشون گفتم دکتر چی گفته
جیمین: خب دکتر گفت کارایی که دوست داری رو انجام بدی تفریح کن با دوستات وقت بگذرون فیلم ببین گیم بازی کن
ا/ت: خودم هم همین کارا تو ذهنم بودن
کوک: ا/ت من هم میتونم بهت کمک کنم
ا/ت: چطوری
کوک: باهم گیم بازی کنیم
یه بار بیا خونم از بس بازی های توی پی اس تو رو انجام دادم کسل شدم
ا/ت: بیام خونت؟
کوک: آره مگه مشکلیه
ا/ت: نه فقط قراره بعدا بیام خونه تو ذوق دارم خونت چه شکلیه*ذوق فروان
جیمین: حالا اینقدر ذوق نکن خونه هست دیگه چیز دیگه ای نیست
ا/ت: اه اصلا ول کن
یخورده حرف زدیم یه ساعت بعدش شام خوردیم
دوباره نشستیم حرف زدیم (چقدر اینا حرف میزنن 😂😂)
ا/ت: راستی جیمین چرا دیگه بقیه اعضا نمیان
جیمین: آخه من به اونا نگفته بودم و فقط کوک میدونست و خودش خواست بیاد
ا/ت: خوب شد فکر کردم به همه گفتی
یه ساعت بعدش رفتن منم لباسام رو عوض کردم یه لباس راحت پوشیدم و رفتم بخوابم
وای کوک گفت بیام خونش عررررررررررررر ععرررررررررر
اینقدر عرر زدم تا خواب رفتم (این مثل منه منم خیلی عررر میزنم سر کوک 😂)
.....
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
کوک ویو
نگران ا/ت بودم جیمین میگفت بعد اون اتفاق دو شب نتونسته بخوابه قرار بود امروز بره دکتر از جیمین خواستم منم باهاش بیام
ا/ت ویو
رفتم پیش دکتر یه روانپزشک خیلی معروف و خوب بود
قضیه رو براش توضیح دادم
دکتر: بخاطر خشم و استرسی هست که بهتون وارد شده
ا/ت: خب آخه چه ربطی داره کابوس ازش میبینم
دکتر: خب اون استرس باعث خواب دیدنتون میشه و خشم بسیاری هم که داشتید باعث میشه کابوس شن (دارم دری وری میبافم خودم هم نمیدونم چی میگم 😜😂)
ا/ت: ولی خب من دیگه ازش خوشم نمیاد
دکتر: خب الان نمیاد قبلا میومد و همین که ضربه خوردید و یعد چند سال بهتون اعتراف کره اینطوری شدید
ا/ت: خب باید چیکار کنم خوب شم
دکتر: خب یه دارم بهتون میدم باعث میشه یخورده بهتر شید و کارای دیگه هم که میتونید انجام بدید اینه که با دوستاتون وقت بگذرونید کارایی که دوست داری رو انجام بدید خوش بگذرونید و یه چیزی دیگه اونم اینه که اگه کسی رو الان دوست دارید وقت گذروندن با اون بهترین راه کاره
ا/ت: اوکی ممنون
کم کم رفتم
تو راه به حرفایی که دکتر میزد فکر کردم
گشتن با کسی که دوسش دارم
جونگ کوک
آخه....
ای خدا دارم روانی میشم
یعنی میتونم به بهانه اینکه گیم بازی کنیم بهش بگم.
خب حالا ببینم چی میشه
تو راه دارویی که دکتر گفته بود رو خریدم و رفتم خونه
جیمین بهم زنگ رد گفت میاد اونجا کوک هم باهاش میاد
لباس خوبی پوشیدم که تو خونه همراحت باشم (اسلاید دو)
کم کم اومدن
نشستیم حرف زدیم
بهشون گفتم دکتر چی گفته
جیمین: خب دکتر گفت کارایی که دوست داری رو انجام بدی تفریح کن با دوستات وقت بگذرون فیلم ببین گیم بازی کن
ا/ت: خودم هم همین کارا تو ذهنم بودن
کوک: ا/ت من هم میتونم بهت کمک کنم
ا/ت: چطوری
کوک: باهم گیم بازی کنیم
یه بار بیا خونم از بس بازی های توی پی اس تو رو انجام دادم کسل شدم
ا/ت: بیام خونت؟
کوک: آره مگه مشکلیه
ا/ت: نه فقط قراره بعدا بیام خونه تو ذوق دارم خونت چه شکلیه*ذوق فروان
جیمین: حالا اینقدر ذوق نکن خونه هست دیگه چیز دیگه ای نیست
ا/ت: اه اصلا ول کن
یخورده حرف زدیم یه ساعت بعدش شام خوردیم
دوباره نشستیم حرف زدیم (چقدر اینا حرف میزنن 😂😂)
ا/ت: راستی جیمین چرا دیگه بقیه اعضا نمیان
جیمین: آخه من به اونا نگفته بودم و فقط کوک میدونست و خودش خواست بیاد
ا/ت: خوب شد فکر کردم به همه گفتی
یه ساعت بعدش رفتن منم لباسام رو عوض کردم یه لباس راحت پوشیدم و رفتم بخوابم
وای کوک گفت بیام خونش عررررررررررررر ععرررررررررر
اینقدر عرر زدم تا خواب رفتم (این مثل منه منم خیلی عررر میزنم سر کوک 😂)
.....
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
۹.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.