مافیاگرل وحشی🖤
مافیاگرل وحشی🖤
ا/ت:با زنجیر بسته شده بودم هرچی تکون میخوردم باز نمیشدم دیگه داد زدم هییی بی پدر منو بازکننن جرعت داری دستم رو باز کننن مگه با تو نیستم بی همه چیزززز بازمممم کننننن آروننننن با توهستمممم
آرون: هی هی خانم گرگ سیاه آروم باش رم نکن فعلا پیش من مهمونی البته فک کنم با خون مهمونت کنم
ی کاری نکن گروه ببر رو بدون رئیس بکنم
آرون:هووم باش
ی دفعه تمامی برق ها روشن شد ک جئون دیدم بدنش رو زنجیز پیچ کرده بوده بودن و از پا آویزونش کرده بود زیرش هم آب بود راستش وقتی دیدمش انگار ب سطل آب سرد روم خالی شد ترسیده بودم که یع دفعه کلش رو کردن زیر آب شروع کرد تکون خوردن میدونستم نمیکشنش چون میخوان منو نابود کنن پس پوکر داشتم نگاشون میکردم
آرون: خب خب نمیخوای بگی نازنین کجاس؟؟
نه چرا؟؟
آرون: یعنی چی دارم میکشمش
خب بکش خود جئون هم میدونه ک حاضر هزار نفرو بکشم تا جونش رو بگیرم داشتم زر میزدم واسه اولین بار بود براش ترسیده بودم
دوباره بردنش زیر آب داشتم از ترس عرق میکردم
آرون: اگه جای نازنین رو بگی قول میدم جئون رو ول کنم من فقط میخوام یه شب با نازنین باشم
آقای آرون ورما به اطلاعت برسونم اگه بخوای جون کسی رو نجات بدی باید جون ی نفر دیگه گرفته بشه😏
آرون: دندونم رو روی هم سابیدم داشتم از حرص پاره میشدم
جئون رو اوردن بیرون دستش رو باز کردن ک افتاد زمین دست منم باز کردن
آرون: پس اگه برات مهم نیست بهش شلیک کن
دستم میلرزید خدایا کمکم کن
آرون: بزن دیگه گفتینمیتونی بزن دیگه
نمیتونستم من درسته ازش بدم می اومد ولی نه در این حد جئون روی پاش ایستاد و منو نگاه کرد لبخند آرومی زد و ایستاد نگام کرد بغضکردم
پارت بیستم👸🏻🖤
ا/ت:با زنجیر بسته شده بودم هرچی تکون میخوردم باز نمیشدم دیگه داد زدم هییی بی پدر منو بازکننن جرعت داری دستم رو باز کننن مگه با تو نیستم بی همه چیزززز بازمممم کننننن آروننننن با توهستمممم
آرون: هی هی خانم گرگ سیاه آروم باش رم نکن فعلا پیش من مهمونی البته فک کنم با خون مهمونت کنم
ی کاری نکن گروه ببر رو بدون رئیس بکنم
آرون:هووم باش
ی دفعه تمامی برق ها روشن شد ک جئون دیدم بدنش رو زنجیز پیچ کرده بوده بودن و از پا آویزونش کرده بود زیرش هم آب بود راستش وقتی دیدمش انگار ب سطل آب سرد روم خالی شد ترسیده بودم که یع دفعه کلش رو کردن زیر آب شروع کرد تکون خوردن میدونستم نمیکشنش چون میخوان منو نابود کنن پس پوکر داشتم نگاشون میکردم
آرون: خب خب نمیخوای بگی نازنین کجاس؟؟
نه چرا؟؟
آرون: یعنی چی دارم میکشمش
خب بکش خود جئون هم میدونه ک حاضر هزار نفرو بکشم تا جونش رو بگیرم داشتم زر میزدم واسه اولین بار بود براش ترسیده بودم
دوباره بردنش زیر آب داشتم از ترس عرق میکردم
آرون: اگه جای نازنین رو بگی قول میدم جئون رو ول کنم من فقط میخوام یه شب با نازنین باشم
آقای آرون ورما به اطلاعت برسونم اگه بخوای جون کسی رو نجات بدی باید جون ی نفر دیگه گرفته بشه😏
آرون: دندونم رو روی هم سابیدم داشتم از حرص پاره میشدم
جئون رو اوردن بیرون دستش رو باز کردن ک افتاد زمین دست منم باز کردن
آرون: پس اگه برات مهم نیست بهش شلیک کن
دستم میلرزید خدایا کمکم کن
آرون: بزن دیگه گفتینمیتونی بزن دیگه
نمیتونستم من درسته ازش بدم می اومد ولی نه در این حد جئون روی پاش ایستاد و منو نگاه کرد لبخند آرومی زد و ایستاد نگام کرد بغضکردم
پارت بیستم👸🏻🖤
۱۰.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.