~•فرشته من•~
Part8
از زبان جیمین •
این یه دردسر بزرگه... رومم نمیشه از بانو کمک بگیرم
جیمین: حالا چی میشه؟
ا/ت: نمیدونم.... شاید... دانشمندا بگیرنت ببرنت ازمایشگاه و کلی ازمایش روت انجام بدن... شایدم دولت واسه خفه کردن رسانه ها مخفیانه بکشتت ( دور از جون)
جیمی: همش تقصیر تو عه!
ا/ت: چه ربطی به من داره؟ میتونستی ولم کنی و من میمیرم و بعدا دوباره میتونستم به دنیا بیام و دوباره زندگی کنم
جیمی: نه تقصیر تو عه که منو عاشق خودت کردی
ا/ت: چ... چی؟
جیمی: حالا فهمیدی؟ نمیتونسم بزارم بمیری
ا/ت: عشق موجودات افسانه ای قبل تو سوء تفاهم بود •-•
جیمی: مسخره بازی در نیار جدی ام
ا/ت: مگه من گفتم جدی نیستی؟ •^•
جیمی: خب حالا که اینطوری شده یه راه داریم
ا/ت: داریم؟ فک کنم باید میگفتی دارم
جیمی: تو ام با خودم میبیرم
ا/ت: یااااا جای من خوبه برو به سلامتتت
جیمی: نخیر.. اگه باهام نیای میرم خودم میدم به دانشمندا
ا/ت: * کلافه میشه* خیله خب باشه منم میام
• پیش سوجون و از زبان سوجون•
املاکی که بدرد نخورد بزار ببینم تو نت چیزی هست یا نه..
چیییییی؟
" خبر داغ پسر جوانی که بال هایی مانند بال فرشتگان داشت در حالی که دختری را در اغوش گرفته بود در اسمان سئول شکار دوربین ها شد! "( اصن من باید خبرنگار میشدم)
این همون پسره اس اون دختره تو بغلشم نونا عه کهههه ینی چییییی؟
تا میتونستم سریع رفتم خونه نونا ولی کسی نبود( اقا من یه چیز مهمو یادم رفت بگم...نتونستم واسه سوجون یه ظاهر خوب پیدا کنم شما همون سوجون کیدراما رو تصور کنین)
فلش بک به قبل اومدن سوجون •
از زبان جیمین•
ا/ت رو براید بغل کردم و لبه ی پشت بوم وایسادم و ا/ت چشماش رو بست
جیمی: اماده ای؟
ا/ت: اره فقط سریع انجامش بده
جیمی: خب پس...
بعد بالامو باز کردم و شروع کردم پرواز
برگشت به حال•
همچنان از زبان جیمین•
بعد اینکه از دروازه ها رد شدیم چمشاشو باز کرد
ا/ت: پس بهشت این شکلیه( با ذوق)... دور از تصوراتم بود (پوکر)
جیمی: از خداتم باشه
ا/ت: هومم حالا که منو از دنیای ادما اودی بیرون چی میشه؟
جیمی: هویت ا/ت کلا از بین میره انگار کلا وجود نداشتی
ا/ت: بنی اون خبرا ام از بین میره؟
جیمی: چی دارم بت میگم؟ اگه هویتت کلا پاک بشه اون اتفاقت انگار اصن نیوفتادن
ا/ت: خوبه... حداقل واسه تو خطری نیس * زمزمه*
جیمی: شنیدم.... اصن چرا نگرانمی؟
ا/ت: تا مطمئن نشم چیزی نمیگم
جیمی: باشه
ا/ت: نمیزاریم زمین؟ هرچی هوری و موری و روح جد و اباد اینجا عه زل زده بهمون
جیمی: اها.. درسته حواسم نبود
گذاشتمش زمین که یهو یکی داد زد ا/تتتت
ا/ت: کی بود؟..... م... ماما.. ن
•••••••••••••
اینم پارت هشتم بمونین تو خماری تا فردا
شرطا
۱۵ تا لایک
۲۰ تا کامنت
#فیک
از زبان جیمین •
این یه دردسر بزرگه... رومم نمیشه از بانو کمک بگیرم
جیمین: حالا چی میشه؟
ا/ت: نمیدونم.... شاید... دانشمندا بگیرنت ببرنت ازمایشگاه و کلی ازمایش روت انجام بدن... شایدم دولت واسه خفه کردن رسانه ها مخفیانه بکشتت ( دور از جون)
جیمی: همش تقصیر تو عه!
ا/ت: چه ربطی به من داره؟ میتونستی ولم کنی و من میمیرم و بعدا دوباره میتونستم به دنیا بیام و دوباره زندگی کنم
جیمی: نه تقصیر تو عه که منو عاشق خودت کردی
ا/ت: چ... چی؟
جیمی: حالا فهمیدی؟ نمیتونسم بزارم بمیری
ا/ت: عشق موجودات افسانه ای قبل تو سوء تفاهم بود •-•
جیمی: مسخره بازی در نیار جدی ام
ا/ت: مگه من گفتم جدی نیستی؟ •^•
جیمی: خب حالا که اینطوری شده یه راه داریم
ا/ت: داریم؟ فک کنم باید میگفتی دارم
جیمی: تو ام با خودم میبیرم
ا/ت: یااااا جای من خوبه برو به سلامتتت
جیمی: نخیر.. اگه باهام نیای میرم خودم میدم به دانشمندا
ا/ت: * کلافه میشه* خیله خب باشه منم میام
• پیش سوجون و از زبان سوجون•
املاکی که بدرد نخورد بزار ببینم تو نت چیزی هست یا نه..
چیییییی؟
" خبر داغ پسر جوانی که بال هایی مانند بال فرشتگان داشت در حالی که دختری را در اغوش گرفته بود در اسمان سئول شکار دوربین ها شد! "( اصن من باید خبرنگار میشدم)
این همون پسره اس اون دختره تو بغلشم نونا عه کهههه ینی چییییی؟
تا میتونستم سریع رفتم خونه نونا ولی کسی نبود( اقا من یه چیز مهمو یادم رفت بگم...نتونستم واسه سوجون یه ظاهر خوب پیدا کنم شما همون سوجون کیدراما رو تصور کنین)
فلش بک به قبل اومدن سوجون •
از زبان جیمین•
ا/ت رو براید بغل کردم و لبه ی پشت بوم وایسادم و ا/ت چشماش رو بست
جیمی: اماده ای؟
ا/ت: اره فقط سریع انجامش بده
جیمی: خب پس...
بعد بالامو باز کردم و شروع کردم پرواز
برگشت به حال•
همچنان از زبان جیمین•
بعد اینکه از دروازه ها رد شدیم چمشاشو باز کرد
ا/ت: پس بهشت این شکلیه( با ذوق)... دور از تصوراتم بود (پوکر)
جیمی: از خداتم باشه
ا/ت: هومم حالا که منو از دنیای ادما اودی بیرون چی میشه؟
جیمی: هویت ا/ت کلا از بین میره انگار کلا وجود نداشتی
ا/ت: بنی اون خبرا ام از بین میره؟
جیمی: چی دارم بت میگم؟ اگه هویتت کلا پاک بشه اون اتفاقت انگار اصن نیوفتادن
ا/ت: خوبه... حداقل واسه تو خطری نیس * زمزمه*
جیمی: شنیدم.... اصن چرا نگرانمی؟
ا/ت: تا مطمئن نشم چیزی نمیگم
جیمی: باشه
ا/ت: نمیزاریم زمین؟ هرچی هوری و موری و روح جد و اباد اینجا عه زل زده بهمون
جیمی: اها.. درسته حواسم نبود
گذاشتمش زمین که یهو یکی داد زد ا/تتتت
ا/ت: کی بود؟..... م... ماما.. ن
•••••••••••••
اینم پارت هشتم بمونین تو خماری تا فردا
شرطا
۱۵ تا لایک
۲۰ تا کامنت
#فیک
۷.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.