رمان تو که میترسیدی از تاریکی پارت④
محراب:قرار بود با مهشاد رل بزنم اگه قبول کنه تو فکر بودم که ارسلان گفت
ارسلان:هووی کجای
محراب:هووی چیه بچه ی بی تربیت
ارسلان:اینم شده واسه ما معلم گمشو
دیانا:شما چرا ادم نمی شین
ارسلان و مهراب:دوست داریم
دیانا:انقدر پسرا دعوا کردن که
حواسم نبود کی رسیدیم
محراب :استرس دارم
دیانا:واسه چی
محراب:بخاطر اینکه......
ارسلان:بخاطر اینکه میخواد به مهشاد درخواست رل زدن بده
دیانا:کیلیلیلی شهر چراغون کنید ستاره بارون کنید
محراب:بچه جوگیر شد
دیانا:ارسلانننننن(با حالت ناز)
ارسلان:جونممم عخشم
دیانا:اذیتم میکنه
ارسلان:الان میزنمش
محراب:خداااااااا بهم صبر بده
اردیا:🤣🤣🤣🤣🤣
ارسلان:هووی کجای
محراب:هووی چیه بچه ی بی تربیت
ارسلان:اینم شده واسه ما معلم گمشو
دیانا:شما چرا ادم نمی شین
ارسلان و مهراب:دوست داریم
دیانا:انقدر پسرا دعوا کردن که
حواسم نبود کی رسیدیم
محراب :استرس دارم
دیانا:واسه چی
محراب:بخاطر اینکه......
ارسلان:بخاطر اینکه میخواد به مهشاد درخواست رل زدن بده
دیانا:کیلیلیلی شهر چراغون کنید ستاره بارون کنید
محراب:بچه جوگیر شد
دیانا:ارسلانننننن(با حالت ناز)
ارسلان:جونممم عخشم
دیانا:اذیتم میکنه
ارسلان:الان میزنمش
محراب:خداااااااا بهم صبر بده
اردیا:🤣🤣🤣🤣🤣
۱.۴k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.