تکپارتی
#تکپارتی
# جیهوپ
درخواستی
وقتی معلمته و باهاش ازدواج کردی
سلام من ا. ت حدودا 7 ماهی میشه با جیهوپ ازدواج کردیم داستان از اونجایی شروع شد که جیهوپ استاد من بود و کم کم عاشق هم شدیم و همین طور باهام ازدواج کردیم ولی کسی از دانشگاه نمیدونه چون من دوست ندارم
___________________________________________________________________________
صبح باحس اینکه کسی داره صورتمو نوازش میکنه بیدار شدم و با صورت زیبای جیهوپ مواجه شدم لبخندی به صورت زیباش زدم و رفتم بغلش
+ نمی خوای بیداری دانشگاه دیر میشه
- خودی یه کوچولو دیگه
+ نه دیگه دیر میشه, بیدار نشی خودم بیدارت میکنم
- ولی من دوست دارم بخوابم لطفا هوپی
+ پس بیدار نمیشه باشه خودت خواستی
راوی
پسرک شروع میکنه دختر کوچولو ی کناره شو بوس بارون میکنه
دخترک بیچاره مجبور میشه بیدار بشه
بیدار شد و رو به رو پسر زیبا کنارش نشست
+ خوب پاشو حاظر شو بیا صبحونه بخوریم و بریم دانشگاه تا دیر نشده
-هوپی صبونه درست کردی؟ ( ذوق میکنه)
اره پس چی فکر کردی برای پرنسس کوچولو صحبت درست کردیم
پس بریم
_______________________________________________________________
برش زمانی به دانشگاه ساعت 10
ویو جیهوپ
وارد کلاس شدم و سلام کردم و درس شروع کردم
یک ساعت بعد
کلاس تموم شد بچه ها بعد از تشکر از کلاس خارج شدن و منم داشتم وسایلم رو جمع میکردم و فقط من و ا. ت و یه پسر بود که با ا.ت حرف میزد کارمو طول دادم و هواسم به اونا نگا میکرد
که پسره با ناراحتی از کلاس خارج شد
ا. ت تازه متوجه من شد و میخواست از فرار کنه که من زود تر رفتم و ا. ت رو به دیوار چسبوندم و در رو هم بستم
+ او.. پرنسس پسره چی گفت
-.امم
+ بگو دیگه پرنسس
- گفت بیا باهم قرار بزاریم
+ و شما درجواب.؟؟؟
- قبول نکردم و گفتم برو و نمیخوام ببینمت
+ آفرین پرنسس خودمی
- لبخند
حتلاذبریم خرید پرنسس؟
- واقعا (ذوق می کنه)
اره
پس بریم
بریم پرنسس
ان دو تا باهم خرید کردن و به خونه برگشتن و خوش خرم زندگی خورا ادامه داند
پایان
ببخشید اگه بد شد 🙏🙏
متاسفم 🙏🙏🙏
# جیهوپ
درخواستی
وقتی معلمته و باهاش ازدواج کردی
سلام من ا. ت حدودا 7 ماهی میشه با جیهوپ ازدواج کردیم داستان از اونجایی شروع شد که جیهوپ استاد من بود و کم کم عاشق هم شدیم و همین طور باهام ازدواج کردیم ولی کسی از دانشگاه نمیدونه چون من دوست ندارم
___________________________________________________________________________
صبح باحس اینکه کسی داره صورتمو نوازش میکنه بیدار شدم و با صورت زیبای جیهوپ مواجه شدم لبخندی به صورت زیباش زدم و رفتم بغلش
+ نمی خوای بیداری دانشگاه دیر میشه
- خودی یه کوچولو دیگه
+ نه دیگه دیر میشه, بیدار نشی خودم بیدارت میکنم
- ولی من دوست دارم بخوابم لطفا هوپی
+ پس بیدار نمیشه باشه خودت خواستی
راوی
پسرک شروع میکنه دختر کوچولو ی کناره شو بوس بارون میکنه
دخترک بیچاره مجبور میشه بیدار بشه
بیدار شد و رو به رو پسر زیبا کنارش نشست
+ خوب پاشو حاظر شو بیا صبحونه بخوریم و بریم دانشگاه تا دیر نشده
-هوپی صبونه درست کردی؟ ( ذوق میکنه)
اره پس چی فکر کردی برای پرنسس کوچولو صحبت درست کردیم
پس بریم
_______________________________________________________________
برش زمانی به دانشگاه ساعت 10
ویو جیهوپ
وارد کلاس شدم و سلام کردم و درس شروع کردم
یک ساعت بعد
کلاس تموم شد بچه ها بعد از تشکر از کلاس خارج شدن و منم داشتم وسایلم رو جمع میکردم و فقط من و ا. ت و یه پسر بود که با ا.ت حرف میزد کارمو طول دادم و هواسم به اونا نگا میکرد
که پسره با ناراحتی از کلاس خارج شد
ا. ت تازه متوجه من شد و میخواست از فرار کنه که من زود تر رفتم و ا. ت رو به دیوار چسبوندم و در رو هم بستم
+ او.. پرنسس پسره چی گفت
-.امم
+ بگو دیگه پرنسس
- گفت بیا باهم قرار بزاریم
+ و شما درجواب.؟؟؟
- قبول نکردم و گفتم برو و نمیخوام ببینمت
+ آفرین پرنسس خودمی
- لبخند
حتلاذبریم خرید پرنسس؟
- واقعا (ذوق می کنه)
اره
پس بریم
بریم پرنسس
ان دو تا باهم خرید کردن و به خونه برگشتن و خوش خرم زندگی خورا ادامه داند
پایان
ببخشید اگه بد شد 🙏🙏
متاسفم 🙏🙏🙏
۵.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.