𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 پارت ۲۳
دخترا تا منو دیدن بلند شدن که بریم
(جلو شهر بازی)
مث این بچه های کوچولو که برا اولین بار رفته بودن شهر بازی با ذوق از ماشین پریدم پایین چشمام از خوشحالی برق میزد سریع رفتم داخل اولین وسیله ای که من سوار شدم..........
ماشین برقی بود🥲😂دخترا با کلی غر غر اومدن سوار شدن منو مطی باهم میسو و فاطی هم باهم دیگه من میگفتم راننده منم مطی میگفت نه منم انقد دعوا کردیم که اخر اون شد هی اینور میرفتیم هی میزنیم به دور محوطه بازی هی میزدیم به دخترا خلاصه خوب بود مث بچه ها😂
بعد رفتیم تونل وحشت خیلی بد بود واگن هامون جدا بودن نشستم داخل
تا به سمت پنجره برگشتم یه جن اومد جلوم هنو راه نیوفتاده بود یه جیع فرا قرمز کشیدم که ندای زهر مار میسو از پشت اومد قلبم ترکید بعد به طرز ترسناکی راه افتاد تو راه صدا های ترسناکی میومد اصن یه وضعی بود یاو همه جا دود شد چشم چشمو نمیدید یهو یکی جلو دهنمو گرفت هی تقلا کردم که ولم کنه که یهو خودش ولم کرد بعد دود ها رفتن یهو دیدم به چیزی داره نگام میکنه اومدم جیغ بزنم که دیدم دیگه نگام نمیکنه یهو صدای جیع میسو بلند شد قلبم ترکید ترسیدم نکنه چیزیش بشه این پیشنهاد خودش بود وای خدایا یهو انگار از یه جایی سقوط کنی واگن رفت پایین اصن خیلی بد بود بعد بیررون رو نگا میکردم یهو یه جادوگر جلوم سبز شد خلاصه مردم و زنده شدم تصمیم گرفتم تا اخرش چشمامو ببندم یهو یکی با صدای ترسناکی گفت چشماتو باز کن باید بترسی از ترس بازشون کردم که با قیافه ی کسی که مردم رو از واگن ها پیاده میکرد روبه رو شدم
وایستاد؟/=
پسره=نمیخوای پیاده شی تموم شده ها/=
ا.ت=چ.چرا پیاده میشم
در شدم و دخترا رو پیدا کردم مطی که کلا انگار جن زده شده بود خشکه خشک بود فاطی داشت مث دیوونه ها میخندید میسو هم که کلا.....
بعدش به پیشنهاد مطی رفتیم ترن هوایی
نشستم و کمربند رو بستم خیلی دل شوره داشتم یهو راه افتاد ترسیدم گوشی رو روشن کردم تا فیلم بگیرم از تونل اولش که گذشت یکم سرعتش بیشتر و بیشتر میشد بعد یهو از سر بالایی که چی بگم کلا انگار دیوار راست بود رفتیم بالا بعد به سرش که رسید واستاد و یهوو........
جیییییییییییییییییییغ
رفتیم پایین .......
(از اونجایی که کلا از ترن هوایی میترسم بیخیال تعریف نمیکنم خودتون دیگ تصور کنین/=)
وقتی تموم شد سرم داشت گیج میرفت ضبط رو تموم کردم و رفتم یه گوشه نشستم تا حالم بهتر بشه
بعد رفتیم یه جا که مغازه بود نشستیم
دخترا پشمک خریدن ولی من رفتم هات چاکلت خریدم وقتی گرفتم یهو یکی اومد خورد بهم و هات چاکلت از دستم افتاد
؟؟؟=خیلی ببخشید حواسم نبود الان یکی دیگه برات میگیرم
ا.ت=نه اشکال نداره کاریه که شده ولش کن
؟؟؟=نه من بای.......
چشم تو چشم شدیم چقد اشنا بود......صب کن اون که......
(جلو شهر بازی)
مث این بچه های کوچولو که برا اولین بار رفته بودن شهر بازی با ذوق از ماشین پریدم پایین چشمام از خوشحالی برق میزد سریع رفتم داخل اولین وسیله ای که من سوار شدم..........
ماشین برقی بود🥲😂دخترا با کلی غر غر اومدن سوار شدن منو مطی باهم میسو و فاطی هم باهم دیگه من میگفتم راننده منم مطی میگفت نه منم انقد دعوا کردیم که اخر اون شد هی اینور میرفتیم هی میزنیم به دور محوطه بازی هی میزدیم به دخترا خلاصه خوب بود مث بچه ها😂
بعد رفتیم تونل وحشت خیلی بد بود واگن هامون جدا بودن نشستم داخل
تا به سمت پنجره برگشتم یه جن اومد جلوم هنو راه نیوفتاده بود یه جیع فرا قرمز کشیدم که ندای زهر مار میسو از پشت اومد قلبم ترکید بعد به طرز ترسناکی راه افتاد تو راه صدا های ترسناکی میومد اصن یه وضعی بود یاو همه جا دود شد چشم چشمو نمیدید یهو یکی جلو دهنمو گرفت هی تقلا کردم که ولم کنه که یهو خودش ولم کرد بعد دود ها رفتن یهو دیدم به چیزی داره نگام میکنه اومدم جیغ بزنم که دیدم دیگه نگام نمیکنه یهو صدای جیع میسو بلند شد قلبم ترکید ترسیدم نکنه چیزیش بشه این پیشنهاد خودش بود وای خدایا یهو انگار از یه جایی سقوط کنی واگن رفت پایین اصن خیلی بد بود بعد بیررون رو نگا میکردم یهو یه جادوگر جلوم سبز شد خلاصه مردم و زنده شدم تصمیم گرفتم تا اخرش چشمامو ببندم یهو یکی با صدای ترسناکی گفت چشماتو باز کن باید بترسی از ترس بازشون کردم که با قیافه ی کسی که مردم رو از واگن ها پیاده میکرد روبه رو شدم
وایستاد؟/=
پسره=نمیخوای پیاده شی تموم شده ها/=
ا.ت=چ.چرا پیاده میشم
در شدم و دخترا رو پیدا کردم مطی که کلا انگار جن زده شده بود خشکه خشک بود فاطی داشت مث دیوونه ها میخندید میسو هم که کلا.....
بعدش به پیشنهاد مطی رفتیم ترن هوایی
نشستم و کمربند رو بستم خیلی دل شوره داشتم یهو راه افتاد ترسیدم گوشی رو روشن کردم تا فیلم بگیرم از تونل اولش که گذشت یکم سرعتش بیشتر و بیشتر میشد بعد یهو از سر بالایی که چی بگم کلا انگار دیوار راست بود رفتیم بالا بعد به سرش که رسید واستاد و یهوو........
جیییییییییییییییییییغ
رفتیم پایین .......
(از اونجایی که کلا از ترن هوایی میترسم بیخیال تعریف نمیکنم خودتون دیگ تصور کنین/=)
وقتی تموم شد سرم داشت گیج میرفت ضبط رو تموم کردم و رفتم یه گوشه نشستم تا حالم بهتر بشه
بعد رفتیم یه جا که مغازه بود نشستیم
دخترا پشمک خریدن ولی من رفتم هات چاکلت خریدم وقتی گرفتم یهو یکی اومد خورد بهم و هات چاکلت از دستم افتاد
؟؟؟=خیلی ببخشید حواسم نبود الان یکی دیگه برات میگیرم
ا.ت=نه اشکال نداره کاریه که شده ولش کن
؟؟؟=نه من بای.......
چشم تو چشم شدیم چقد اشنا بود......صب کن اون که......
۹.۷k
۱۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.