لذت انقام •(port 16 )°فصل دوم °
لذت انقام •(port 16 )°فصل دوم °
برایداستایل بغلش کردم
ات: کجا میبریم ولم کننننن
عهههههه
مگه نمیخواستی بکشیم ؟
کوک: اول باهام میای اتاقم بعد میمیری؟
ات : بزارم زمینن ، چی؟ به همین خیال باش ، من باهات هیچ حرفی ندارمممم
کوک : میبینیم.
گذاشتمش روی تخت
کوک : چیه فکر کردی الان باهات میکنم؟
ات : گگگگ
کوک : گگگگ( اداشو درمیاره)
ات : اگر ام میخواستی بکنی من نمیگذاشتم
کوک: میخوای امتحان کنیم؟
وحشیانه بوسیدمش که توی دهنش مزه ی خون حس کردم ، جدا شدم.
کوک:حالا چی؟ هنوزم میگی نمیتونم؟
با تعجب داشت نگام میکرد
ات : خب الان برایچی آوردیم اینجا؟
کوک : انگار یادت رفته که تو بودی که محموله های منو لو دادی
ات : واییییییییییی نفهم تر از تو من کسی رو ندیدم
نشستم روی تخت روبه روش و سیگارم رو روشن کردم .
کوک : ببین من از دخترای لجباز و لوس بدم میاد که متأسفانه تو هم از همون دسته دخترایی.
چند تا سرفه کرد
ات : سیگارت رو خاموش کن دارم خفه میشم
سر سیگارم رو چسبوندم به بازوش . چیزی نگفت فقط آروم آروم گریه میکرد .
کوک : اینکار رو کردم تا بفهمی نمیتونی بهم دستور بدی .
بازوش به شکل بدی قرمز شده بود .
میخواستم حرف بزنم که تهیونگ حراسون اومد تو اتاق .
ته : جونگ کوک پزشک سو اومده
کوک : پزشک سو باز کدوم خریه؟
ته : دکتر اته یه؟
ات: ها ؟دکتر من؟
ته: تو مگه دکتر داری اخه؟ دکتر خانم خونه
کوک : کجاست؟
ته : پایین منتظرته
رفتیم پایین.
کوک: چقدر پیر شده
ته: شنیدم یک مریضی لاعلاج گرفته برای همین به این روز اوفتاده
رفتم جلو و بهش سلام کردم .
دک:سلام شما حتما آقای جونگ کوک هستید درسته؟
کوک: بله شما هم همون دکتری هستید که نتونست زندگی منو نجات بده .
دک : من تمام تلاشم رو کردم.
کوک: نه تو هیچ کاری نکردی پیرمرد اگر تمام تلاشت رو میکردی الان اته ی من زنده بود .(داد ، یقه ی دکتره رو گرفت)
ته : جونگ کوک بشین ( بازوی جونگ کوک رو گرفت)
دک : آقای جئون لطفا آروم باشید
نشستم ، دلم میخواست خفش کنم .
دک : به احتمال زیاد میدونید که من یک مریضی گرفتم که راه درمانی نداره
کوک : بله اثرات نفرین های خودمه
دکتره مات و مبهوت نگام میکرد.
کوک: خوب میفرمودید.
دک: و دیگه امیدی به زندگیم ندارم ، فقط میخواستم قبل اینکه بمیرم یک واقعیتی رو بهتون بگم.
کوک: نیازی به شنیدن حرف های مزخرف تو ندارم.
بلند شدم ، داشتم میرفتم که گفت.
دک : درمورد خانم کیم اته است.
برگشتم یقش رو گرفتم طوری که داشت خفه میشد . تهیونگ هی میکشیدم که ولش کنم.ولی ولش نکردم.
کوک: بنال تا خفت نکردم ، زنم چی؟ اته چی؟( دادددددددددددددددد)
دک : م من ولم ک ک کنی کنید دا دارم خفه می میشم
ولش کردم
کوک: بنال
دک : وقتی من تو اتاق عمل بودم خانم ات رو مداوا کردم و ایشون دوباره به این دنیا برگشتن ، یعنی زنده موندن .
کوک: چ چی داری می میگی واسه خودت؟
دک : آره میدونم دیر گفتم ولی نمیتونستم بهتون بگم من برای ساکت موندنم پول قلمبه ای گرفته بودم .
کوک: مرتیکه ی عوضی
با مشت زدم تو صورتش از روی ویلچرش افتاد روی زمین .
کوک: ادامش رو میگی با همینجا با دستای خودم بفرستمت اون دنیاااااا
دک : ..
ادامه دارد
برایداستایل بغلش کردم
ات: کجا میبریم ولم کننننن
عهههههه
مگه نمیخواستی بکشیم ؟
کوک: اول باهام میای اتاقم بعد میمیری؟
ات : بزارم زمینن ، چی؟ به همین خیال باش ، من باهات هیچ حرفی ندارمممم
کوک : میبینیم.
گذاشتمش روی تخت
کوک : چیه فکر کردی الان باهات میکنم؟
ات : گگگگ
کوک : گگگگ( اداشو درمیاره)
ات : اگر ام میخواستی بکنی من نمیگذاشتم
کوک: میخوای امتحان کنیم؟
وحشیانه بوسیدمش که توی دهنش مزه ی خون حس کردم ، جدا شدم.
کوک:حالا چی؟ هنوزم میگی نمیتونم؟
با تعجب داشت نگام میکرد
ات : خب الان برایچی آوردیم اینجا؟
کوک : انگار یادت رفته که تو بودی که محموله های منو لو دادی
ات : واییییییییییی نفهم تر از تو من کسی رو ندیدم
نشستم روی تخت روبه روش و سیگارم رو روشن کردم .
کوک : ببین من از دخترای لجباز و لوس بدم میاد که متأسفانه تو هم از همون دسته دخترایی.
چند تا سرفه کرد
ات : سیگارت رو خاموش کن دارم خفه میشم
سر سیگارم رو چسبوندم به بازوش . چیزی نگفت فقط آروم آروم گریه میکرد .
کوک : اینکار رو کردم تا بفهمی نمیتونی بهم دستور بدی .
بازوش به شکل بدی قرمز شده بود .
میخواستم حرف بزنم که تهیونگ حراسون اومد تو اتاق .
ته : جونگ کوک پزشک سو اومده
کوک : پزشک سو باز کدوم خریه؟
ته : دکتر اته یه؟
ات: ها ؟دکتر من؟
ته: تو مگه دکتر داری اخه؟ دکتر خانم خونه
کوک : کجاست؟
ته : پایین منتظرته
رفتیم پایین.
کوک: چقدر پیر شده
ته: شنیدم یک مریضی لاعلاج گرفته برای همین به این روز اوفتاده
رفتم جلو و بهش سلام کردم .
دک:سلام شما حتما آقای جونگ کوک هستید درسته؟
کوک: بله شما هم همون دکتری هستید که نتونست زندگی منو نجات بده .
دک : من تمام تلاشم رو کردم.
کوک: نه تو هیچ کاری نکردی پیرمرد اگر تمام تلاشت رو میکردی الان اته ی من زنده بود .(داد ، یقه ی دکتره رو گرفت)
ته : جونگ کوک بشین ( بازوی جونگ کوک رو گرفت)
دک : آقای جئون لطفا آروم باشید
نشستم ، دلم میخواست خفش کنم .
دک : به احتمال زیاد میدونید که من یک مریضی گرفتم که راه درمانی نداره
کوک : بله اثرات نفرین های خودمه
دکتره مات و مبهوت نگام میکرد.
کوک: خوب میفرمودید.
دک: و دیگه امیدی به زندگیم ندارم ، فقط میخواستم قبل اینکه بمیرم یک واقعیتی رو بهتون بگم.
کوک: نیازی به شنیدن حرف های مزخرف تو ندارم.
بلند شدم ، داشتم میرفتم که گفت.
دک : درمورد خانم کیم اته است.
برگشتم یقش رو گرفتم طوری که داشت خفه میشد . تهیونگ هی میکشیدم که ولش کنم.ولی ولش نکردم.
کوک: بنال تا خفت نکردم ، زنم چی؟ اته چی؟( دادددددددددددددددد)
دک : م من ولم ک ک کنی کنید دا دارم خفه می میشم
ولش کردم
کوک: بنال
دک : وقتی من تو اتاق عمل بودم خانم ات رو مداوا کردم و ایشون دوباره به این دنیا برگشتن ، یعنی زنده موندن .
کوک: چ چی داری می میگی واسه خودت؟
دک : آره میدونم دیر گفتم ولی نمیتونستم بهتون بگم من برای ساکت موندنم پول قلمبه ای گرفته بودم .
کوک: مرتیکه ی عوضی
با مشت زدم تو صورتش از روی ویلچرش افتاد روی زمین .
کوک: ادامش رو میگی با همینجا با دستای خودم بفرستمت اون دنیاااااا
دک : ..
ادامه دارد
۸.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.