فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم
«پارت: ۵۰»
تا رسیدیم به بستنی فروشی سریع رفتم بستنی سفارش دادم و برام بسنتی قیفی بزرگ ریخت.
بقیه هم بستنی گرفتن و گفتن بریم توی پارک بشینیم.
رفتم روی صندلی نشستم و تا اومدم بخوردم یه بچه با توپ از پشت سر زد تو سرم که با کله رفتم تو بستنی.
همه شوک شدن.
تهیونگ بریده بریده وسط خندش گفت خوبی؟
خودم دیگه نتونستم تحمل کنم و ترکیدم از خنده.
تهیونگ از روی صندلی بلندم کرد و برد سمت سرویس بهداشتی پارک.
رفتم و صورتمو شستم.
اومدیم بیرون.
ص....صبر کن! الان دارم با این چشمام چی میبینم؟😳
تسا روی تاب نشسته بود کوک داشت هولش میداد.
با تعجب نگاهشون کردم که متوجه ما شدن و دست تکون دادن.
با دستم زدم تو پهلوی تهیونگ.
تهیونگ: آیییی....چیه؟
سوآه: خب منم تاب میخوام.
دستمو کشید و برد سوار تابم کرد و حسابی خندیدیم مثل بچه ها شده بودیم.
یکم که وقت گذشت دیگه راه افتادیم سمت عمارت.
خرید هارو دادیم دست خدمتکارا تا بزارنشون توی اتاق.
حوصلم رفته بود.
نمیدونستم چیکار کنم.
رفتم سراغ گوشی....
مشغول بودم که با صدایی که هممون شنیدیم از ترس یخ زدیم.
تسا و من به هم نگاه کردیم و جیغ زدیم.
کوک: آروم باشید فقط یه صدای عجیب بود.
اما دوباره اون صدا اومد....
(نظر نظر😄انرژی بدید شاید بازم بزارم😋)
تا رسیدیم به بستنی فروشی سریع رفتم بستنی سفارش دادم و برام بسنتی قیفی بزرگ ریخت.
بقیه هم بستنی گرفتن و گفتن بریم توی پارک بشینیم.
رفتم روی صندلی نشستم و تا اومدم بخوردم یه بچه با توپ از پشت سر زد تو سرم که با کله رفتم تو بستنی.
همه شوک شدن.
تهیونگ بریده بریده وسط خندش گفت خوبی؟
خودم دیگه نتونستم تحمل کنم و ترکیدم از خنده.
تهیونگ از روی صندلی بلندم کرد و برد سمت سرویس بهداشتی پارک.
رفتم و صورتمو شستم.
اومدیم بیرون.
ص....صبر کن! الان دارم با این چشمام چی میبینم؟😳
تسا روی تاب نشسته بود کوک داشت هولش میداد.
با تعجب نگاهشون کردم که متوجه ما شدن و دست تکون دادن.
با دستم زدم تو پهلوی تهیونگ.
تهیونگ: آیییی....چیه؟
سوآه: خب منم تاب میخوام.
دستمو کشید و برد سوار تابم کرد و حسابی خندیدیم مثل بچه ها شده بودیم.
یکم که وقت گذشت دیگه راه افتادیم سمت عمارت.
خرید هارو دادیم دست خدمتکارا تا بزارنشون توی اتاق.
حوصلم رفته بود.
نمیدونستم چیکار کنم.
رفتم سراغ گوشی....
مشغول بودم که با صدایی که هممون شنیدیم از ترس یخ زدیم.
تسا و من به هم نگاه کردیم و جیغ زدیم.
کوک: آروم باشید فقط یه صدای عجیب بود.
اما دوباره اون صدا اومد....
(نظر نظر😄انرژی بدید شاید بازم بزارم😋)
۱۶.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.