ارباب سختگیر!
part ¹⁷
وقتی درو باز کردیم با قیافه پدر و مادر کوک و مادر خودم روبه رو شدیم؟
با تعجب به داخل خونه راهنماییشون کردم و همشون روس مبل نشستن!
رفتم پیش کوک که روی مبل دونفره نشسته بود نشستم و اونم دستشو انداخت دور گردنم و هردومون منتظر به اونها نگاه میکردیم!
پدر کوک:خب میرم سر اصل مطلب و همه تایید کردیم!
میدونید که هفته دیگه عروسیتونه!
کوک بهم گفته پس تاییدش کردم!
مادر ات:ما میخایم عروسی رو بندازیم فردا!
با تعجب بهشون نگاه کردیم که گفتن:میدونیم شما هم همینو میخاید دیگه نقش بازی کردنتون چیه؟
از خجالت سرمو پایین انداختم که پدر کوک گفت:ای خدا چه عروس خجالتی!
همه خندیدن و منتظر ناهار شدن که کوک از بیرون سفارش داده بود!
بعد از خوردن ناهار رفتیم بیرون برای خریدای فردا و شاید فردا بهترین روز زندگیم میشد ولی امروز خیلی خوش گذشت!
پایان"
وقتی درو باز کردیم با قیافه پدر و مادر کوک و مادر خودم روبه رو شدیم؟
با تعجب به داخل خونه راهنماییشون کردم و همشون روس مبل نشستن!
رفتم پیش کوک که روی مبل دونفره نشسته بود نشستم و اونم دستشو انداخت دور گردنم و هردومون منتظر به اونها نگاه میکردیم!
پدر کوک:خب میرم سر اصل مطلب و همه تایید کردیم!
میدونید که هفته دیگه عروسیتونه!
کوک بهم گفته پس تاییدش کردم!
مادر ات:ما میخایم عروسی رو بندازیم فردا!
با تعجب بهشون نگاه کردیم که گفتن:میدونیم شما هم همینو میخاید دیگه نقش بازی کردنتون چیه؟
از خجالت سرمو پایین انداختم که پدر کوک گفت:ای خدا چه عروس خجالتی!
همه خندیدن و منتظر ناهار شدن که کوک از بیرون سفارش داده بود!
بعد از خوردن ناهار رفتیم بیرون برای خریدای فردا و شاید فردا بهترین روز زندگیم میشد ولی امروز خیلی خوش گذشت!
پایان"
۳۸.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.