عشق پنهانی من part 36
جیمین . باش ا.ت بهت زمان میدم تا فکر کنی تا خودت بیای پیشم
میدونم کاری که کردم اشتباه بود
میدونم
متاسفم ا.ت
ببخشید تا الانم بیخوابت گذاشتم
ویو ا.ت .
با هر حرفش قلبم به زانو در میاومد ولی من باید چی کار میکردم !
جیمین
برگشت پشت سرش و به سمت ماشینش حرکت کرد و من تا وقتی که اون رفت جلوی در وایساده بودم
و به جیمین نگاه میکردم
تا که از چشم دیگه دور شد و نتونستم ببینمش داشتم نگاهش میکردم
بعد از این که رفت رفتم تو عمارت
تو حیاط بودم با اون لباس های نازکم
همینحوری داشتم قدم میزدم
یه جایی کنار درخت ها و گل ها نشستم و به فکر فرو رفتم
به جیمین فکر کردم به حرفاش
به خودم
به قولی که به خودم دادم
به این اتفاق که داشت رابطمون رو بازم از بین میبرد
فکرم خیلی مشغول بود
دلم شور میزد نمیدونم برا چی
چشمام رو روی هم فشوردم و از جام پاشدم
با قدم های آرومی به سمت عمارت رفتم
و به اتاقم رسیدم
رفتم تو اتاقم و در بالکنی که توی اتاقم بود رو تا آخر باز کردم و کنار چهار چوب در تکیه دادم و به آسمون تاریکی که فقط ماه روشنش کرده بود خیره شدم
من دوسش دارم !
من میتونم بازم !
دستام رو از بغلم آزاد کردم و نفسم رو بیرون دادم و به سمت تختم رفتم میدونستم خوابم نمیبره
نزدیک صبح بود که خوابم برد
ویو جیمین
حتی فکرسم نمیکردم که ا.ت از عمارت بیاد بیرون و بیاد و دستم رو ببنده ولی حرفش ولم رو شکوند حرفی که میگم همون سکوتش بود ا.ت با سکوتش حرف میزد این بار سکوتش خیلی عمیق بود
جوری که صداش نمیاومد
رفتم تو خونه و دیدم که هیچ کودوم از چیزایی که با ا.ت تو خونه مواجه شدیم نیستن دختره کثافت همه چیو برنامه ریزی کرده بوده شاید ولی اون که نمیدونت ا.ت اینجا قراره بیاد
یعنی از کجا فهمیده بود
نمیدون نمیدونم فکرم خیلی مشغول بود
ولی بیشتر رو ا.ت
یعنی بر میگرده !
میاد پیشم !
میبخشه منو !
رفتم و لباس های خاکی که واسه این که روی زمین نشسته بودم و کثیف شده بودن رو عوض کردم
روی تختم دراز کشیدم فقط تصویر ا.ت جلوی چشمام میاومد
خدا خدا میکردم که
بیاد پیشم
نمیدونم کی
ولی هر چی بشه بیاد
من بدون اون نمیتونم
میدونم اونم بدون من نمیتونه
اون منو تو چند سال فراموش نکرده
الان هم واسه این فراموشم نمیکنه من فقط کمک کردم به یه ادم اشتباه واسه این من نمیتونم یه بدلی بدم که رابطه منو ا.ت از بین بره این نمیتونه بدلش رابطمون باشه نه
نمیتونه
تو این فکرا نمیدونم کی خوابم برد
..پرش زمانی به چند روز بعد
ویو ات
چند وقتیه با جیمین حرف نمیزنم
راستش دلم براش تنگ شده نمیدونم میتونم یا نه ولی دوس دارم برم پیشش
نمیدونم منتظرمه یا نه ولی
میخوام برم پیشش
یعنی دلش برام تنگ شده
اونم
اونم مثل منه
چرا بهم پیامم نداد
چرا زنگ نزد
حتی تک زنگ
میدونم کاری که کردم اشتباه بود
میدونم
متاسفم ا.ت
ببخشید تا الانم بیخوابت گذاشتم
ویو ا.ت .
با هر حرفش قلبم به زانو در میاومد ولی من باید چی کار میکردم !
جیمین
برگشت پشت سرش و به سمت ماشینش حرکت کرد و من تا وقتی که اون رفت جلوی در وایساده بودم
و به جیمین نگاه میکردم
تا که از چشم دیگه دور شد و نتونستم ببینمش داشتم نگاهش میکردم
بعد از این که رفت رفتم تو عمارت
تو حیاط بودم با اون لباس های نازکم
همینحوری داشتم قدم میزدم
یه جایی کنار درخت ها و گل ها نشستم و به فکر فرو رفتم
به جیمین فکر کردم به حرفاش
به خودم
به قولی که به خودم دادم
به این اتفاق که داشت رابطمون رو بازم از بین میبرد
فکرم خیلی مشغول بود
دلم شور میزد نمیدونم برا چی
چشمام رو روی هم فشوردم و از جام پاشدم
با قدم های آرومی به سمت عمارت رفتم
و به اتاقم رسیدم
رفتم تو اتاقم و در بالکنی که توی اتاقم بود رو تا آخر باز کردم و کنار چهار چوب در تکیه دادم و به آسمون تاریکی که فقط ماه روشنش کرده بود خیره شدم
من دوسش دارم !
من میتونم بازم !
دستام رو از بغلم آزاد کردم و نفسم رو بیرون دادم و به سمت تختم رفتم میدونستم خوابم نمیبره
نزدیک صبح بود که خوابم برد
ویو جیمین
حتی فکرسم نمیکردم که ا.ت از عمارت بیاد بیرون و بیاد و دستم رو ببنده ولی حرفش ولم رو شکوند حرفی که میگم همون سکوتش بود ا.ت با سکوتش حرف میزد این بار سکوتش خیلی عمیق بود
جوری که صداش نمیاومد
رفتم تو خونه و دیدم که هیچ کودوم از چیزایی که با ا.ت تو خونه مواجه شدیم نیستن دختره کثافت همه چیو برنامه ریزی کرده بوده شاید ولی اون که نمیدونت ا.ت اینجا قراره بیاد
یعنی از کجا فهمیده بود
نمیدون نمیدونم فکرم خیلی مشغول بود
ولی بیشتر رو ا.ت
یعنی بر میگرده !
میاد پیشم !
میبخشه منو !
رفتم و لباس های خاکی که واسه این که روی زمین نشسته بودم و کثیف شده بودن رو عوض کردم
روی تختم دراز کشیدم فقط تصویر ا.ت جلوی چشمام میاومد
خدا خدا میکردم که
بیاد پیشم
نمیدونم کی
ولی هر چی بشه بیاد
من بدون اون نمیتونم
میدونم اونم بدون من نمیتونه
اون منو تو چند سال فراموش نکرده
الان هم واسه این فراموشم نمیکنه من فقط کمک کردم به یه ادم اشتباه واسه این من نمیتونم یه بدلی بدم که رابطه منو ا.ت از بین بره این نمیتونه بدلش رابطمون باشه نه
نمیتونه
تو این فکرا نمیدونم کی خوابم برد
..پرش زمانی به چند روز بعد
ویو ات
چند وقتیه با جیمین حرف نمیزنم
راستش دلم براش تنگ شده نمیدونم میتونم یا نه ولی دوس دارم برم پیشش
نمیدونم منتظرمه یا نه ولی
میخوام برم پیشش
یعنی دلش برام تنگ شده
اونم
اونم مثل منه
چرا بهم پیامم نداد
چرا زنگ نزد
حتی تک زنگ
۲۶.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.