ستاره در شب
دیانا:رفتم درو باز کردم چند تا مرد سیاه پوش بودن دستمو گرفتن کشیدن اوردمن تو ماشین وقتی رسیدیم بردنم تو کارگاهی یک دفعه دیدم ارسلان اومد
ارسلان:بیاریدش تو ماشینم
مردهای سیاه پوش:چشم
دیانا:منو به زور گذاشتنم تو ماشین ارسلان اودمد تو ماشین ارسلان داری چیکار میکنی
ارسلان:خودت میفهمی گوشیتو بده
دیانا:چرا
ارسلان:بده دیگه(باداد)
دیانا:شروع کردم به گریه کردن و گوشیمو دادم
ارسلان:میخوام ببرمت پیش مامانم اروم باش و گریه نکن
دیانا:چرا..باشه(با گریه)
رسیدیم وقتی رفتم داخل خونه...
ادامه لایک ها به ۴ تا برسه
ارسلان:بیاریدش تو ماشینم
مردهای سیاه پوش:چشم
دیانا:منو به زور گذاشتنم تو ماشین ارسلان اودمد تو ماشین ارسلان داری چیکار میکنی
ارسلان:خودت میفهمی گوشیتو بده
دیانا:چرا
ارسلان:بده دیگه(باداد)
دیانا:شروع کردم به گریه کردن و گوشیمو دادم
ارسلان:میخوام ببرمت پیش مامانم اروم باش و گریه نکن
دیانا:چرا..باشه(با گریه)
رسیدیم وقتی رفتم داخل خونه...
ادامه لایک ها به ۴ تا برسه
۱.۶k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.