Part14
کالیسی:چیزی نگفت دستم را همون طور که دسش بود فشورد بدون خدافظی به سمت در خروجی عمارت راه افتاد سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به عمارتی که کابوسم بود
کوک:خودم حال خوشی نداشتم بعد از تبریک هامتوجه درد ناحیه دستم شدم به دستم نگاه کردم که متوجه دستای قفل شده و ناخن های فرو رفته کالیسی به دستم شدم بهش نگاه کردم نفس هم نمیکشید متوجه حال بدش بودم و متوجه این هم بودم که اگه ۵ دقیقه دیگه هم اینجا باشیم او از حال خواهد رفت وقتی متوجه نگاه خیرم شد بهم نگاه کرد چشاش کاسه خون شده بود و چشمانش حلالی از براقیت بدون حرف یا خدافظی به سمت خروجی راه افتادم توی ماشین نشستیم و به سمت عمارت خودم که خارج از شهر بود حرکت کردم ذهنم مشغول اتفاقات چند لحظه بود که با جیغش زهرم ترکید بزور به فرمون تسلی پیدا کردم و کنار کشیدم با شک و بهت بهش خیره شدم تا حالا فقط یک بار همین گریه کردن رو از مادرم دیده بودم اونم تو بچگی
با جیغ های پی در پی همراه با اشک ادامه میداد
و تنها کلمه ای که میفهمیدم از حرفاش چرا بود
بی اختیار بغلش گرفتم ...آره من کسی که تا الان نگاهی هم به زن های اطرافش نکرده و براش بی اهمیت بود ...کسی که زندگیش از ۱۸ سالگی درگیر مافیا بود
به ترز عجیبی صدا ناگهان خاموش و سکوت عظیمی شد کالیسی رو از خودم جدا کردم که چشم های بستش روبهرو شدم عاح...از هوش رفته بود به صندلی تکیه اش دادم و دوباره راه افتادم...
روی تخت درازش کردم و به چهره غرق در خوابش نگاه کردم اون معصوم و قربانی بود و من هم مانند او بودم
بازی های کثیف باعث کثیف شدن بازیکنانش هم میشه
این دختر کینه خاصی نسبت به خانوادش داره
کتمو در آوردم راهی تراس شدم بعد از گشودن دروارد تراس شدم و خیره به منظره ساحلی عمارت شدم سیگاری روشن کردم
کوک:باید فکری به حال این اوضاع بکنم وگر نه هم اون هم من دیونه میشیم ....
کوک:خودم حال خوشی نداشتم بعد از تبریک هامتوجه درد ناحیه دستم شدم به دستم نگاه کردم که متوجه دستای قفل شده و ناخن های فرو رفته کالیسی به دستم شدم بهش نگاه کردم نفس هم نمیکشید متوجه حال بدش بودم و متوجه این هم بودم که اگه ۵ دقیقه دیگه هم اینجا باشیم او از حال خواهد رفت وقتی متوجه نگاه خیرم شد بهم نگاه کرد چشاش کاسه خون شده بود و چشمانش حلالی از براقیت بدون حرف یا خدافظی به سمت خروجی راه افتادم توی ماشین نشستیم و به سمت عمارت خودم که خارج از شهر بود حرکت کردم ذهنم مشغول اتفاقات چند لحظه بود که با جیغش زهرم ترکید بزور به فرمون تسلی پیدا کردم و کنار کشیدم با شک و بهت بهش خیره شدم تا حالا فقط یک بار همین گریه کردن رو از مادرم دیده بودم اونم تو بچگی
با جیغ های پی در پی همراه با اشک ادامه میداد
و تنها کلمه ای که میفهمیدم از حرفاش چرا بود
بی اختیار بغلش گرفتم ...آره من کسی که تا الان نگاهی هم به زن های اطرافش نکرده و براش بی اهمیت بود ...کسی که زندگیش از ۱۸ سالگی درگیر مافیا بود
به ترز عجیبی صدا ناگهان خاموش و سکوت عظیمی شد کالیسی رو از خودم جدا کردم که چشم های بستش روبهرو شدم عاح...از هوش رفته بود به صندلی تکیه اش دادم و دوباره راه افتادم...
روی تخت درازش کردم و به چهره غرق در خوابش نگاه کردم اون معصوم و قربانی بود و من هم مانند او بودم
بازی های کثیف باعث کثیف شدن بازیکنانش هم میشه
این دختر کینه خاصی نسبت به خانوادش داره
کتمو در آوردم راهی تراس شدم بعد از گشودن دروارد تراس شدم و خیره به منظره ساحلی عمارت شدم سیگاری روشن کردم
کوک:باید فکری به حال این اوضاع بکنم وگر نه هم اون هم من دیونه میشیم ....
۹.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.