(پارت 51) .I wish I never saw it
اینکه نگرانم بود برام خیلی خوشحال کننده بود کشیدمش سمت خودم بغلش کردم به دوتا تیله ابی معصومش نگاه کردم
ا ت: جیمینا... دیشب چرا دیر اومدی؟
جیمین: دیشب خودم باید میرفتم دنبال محموله ها
ا ت: اها
جیمین: تو که انقدر نگرانم بودی چرا بهم زنگ نزدی؟؟
چشماشو از چشمام گرفت خطای فرزی رو سینم میکشید
ت ا: چند باری زنگ زدم ولی خاموش بود
جیمین: ببخشید.... دیگه نگرانت نمیکنم چاگیا
ت ا: نکن
متعجب بهش نگاه کردم
جیمین: چیکار نکنم؟
ت ا: معذرت خواهی نکن
اینکه حرف خودمو به خودم پس داد لبام کش اومد صورتمو بهش نزدیک کردم
جیمین: چشم... حالا بریم یه چیزی بخوریم بهش اشاره کردم توله کوچولومون گشنه میمونه
از حرفم خوشش اومد لبخند کوچیکی زد سرشو به معنی اره تکون داد خواست بلند شه انگار به چیزی یادش اومد گفت
ا ت: جیمین... چرا اجوما شبا همش بهم سر میزد
به چشماش نگاه کردم یه نفس عمیق کشیدم عطرشو فرستادم توی ریه هام
جیمین: برای اینکه شبا مامان کوچولو خوابه کسی هم پیشش نیست گفتم بهت سر بزنه تا یه موقع تو خواب رو شکمت نخوابی
پس شبا که میخوابم جیمین پاهاشو تو پاهام قفل میکنه نمیزاره تکون بخورم برای همینه از فکر اومدم بیرون
جیمین
بلند شدیم اول ت ا رفت دستشورتشو بشوره بعد پنج دقیقه اومد بیرون بعدش من رفتم کارامو کردم اومدم بیرون داشت لباسشو عوض میکرد لباسامو با کت شلوار عوض کردم ساعتمو بستم عطرمو زدم ت ا مشکلی با عطرم نداشت بیشتر خوشش میامد از اتاق اومدم بیرون
بلایکش
ا ت: جیمینا... دیشب چرا دیر اومدی؟
جیمین: دیشب خودم باید میرفتم دنبال محموله ها
ا ت: اها
جیمین: تو که انقدر نگرانم بودی چرا بهم زنگ نزدی؟؟
چشماشو از چشمام گرفت خطای فرزی رو سینم میکشید
ت ا: چند باری زنگ زدم ولی خاموش بود
جیمین: ببخشید.... دیگه نگرانت نمیکنم چاگیا
ت ا: نکن
متعجب بهش نگاه کردم
جیمین: چیکار نکنم؟
ت ا: معذرت خواهی نکن
اینکه حرف خودمو به خودم پس داد لبام کش اومد صورتمو بهش نزدیک کردم
جیمین: چشم... حالا بریم یه چیزی بخوریم بهش اشاره کردم توله کوچولومون گشنه میمونه
از حرفم خوشش اومد لبخند کوچیکی زد سرشو به معنی اره تکون داد خواست بلند شه انگار به چیزی یادش اومد گفت
ا ت: جیمین... چرا اجوما شبا همش بهم سر میزد
به چشماش نگاه کردم یه نفس عمیق کشیدم عطرشو فرستادم توی ریه هام
جیمین: برای اینکه شبا مامان کوچولو خوابه کسی هم پیشش نیست گفتم بهت سر بزنه تا یه موقع تو خواب رو شکمت نخوابی
پس شبا که میخوابم جیمین پاهاشو تو پاهام قفل میکنه نمیزاره تکون بخورم برای همینه از فکر اومدم بیرون
جیمین
بلند شدیم اول ت ا رفت دستشورتشو بشوره بعد پنج دقیقه اومد بیرون بعدش من رفتم کارامو کردم اومدم بیرون داشت لباسشو عوض میکرد لباسامو با کت شلوار عوض کردم ساعتمو بستم عطرمو زدم ت ا مشکلی با عطرم نداشت بیشتر خوشش میامد از اتاق اومدم بیرون
بلایکش
۱۶۴.۳k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.