چند پارتی ران~۲

باز شدن در*
ران:مایکی ی دختر بچه داشت به حرفاتون گوش میداد مچشو گرفتیم...
مایکی:خب خودت میدونی چیکار کنی دیگه از شرش خلاص شو..
ران:آخه اون فقط ی دختر بچس..
مایکی:از کِی تاحالا بین دشمنا فرق میذاری؟
ران:آخه چند دلیل دیگه هم دارم برای زنده موندنش این دختره بدردمون میخوره میتونیم ازش استفاده کنیم تازه خیلیم کیوته..
مایکی:دلایل خوبی بود اگه خودت گردن میگیریش مشکلی نمیبینم برا موندنش
ران: اره مسئولیت صفر تا صدشو قبول میکنم خودم...
و ران برمیگرده پیش برادرش و تاکارا
ران:خب کله نسکافه ای تو از این به بعد پیش ما زندگی میکنی من رانم از این به بعد میتونی منو بابایی یا ددی صدا کنی بچه(پوز خند)
تاکارا:چی؟بشین تا صدات کنم
ران دستشو میزاره رو گلویه تاکارا و چاقوشو در میاره میذاره رو گونش و میگه...
چاره ی دیگه ای نداری جز اینکه هر چی بهت گفتم بگی چشم میدونی چرا؟ چون یا مجبور میشم بکشمت یا با این چاقو صورت شفافو براقتو خط خطی میکنم تو اینو میخوای؟(پوز خند همراه با اینا💢)
تاکارا:ب‍..باشهه بابا نیاز به خشونت نیس(ترس)
ران:خیل خب حالا بیا بریم مایکی ببینتت اما حواست باشه پرو بازی در نیاری..
تاکارا:سعیمو میکنم
و رفتن به سمت در