(۱۲سال پیش)پارت۴۲
(۱۲سال پیش)پارت۴۲
دوباره ۸۰ تا کامنت دیدم که هر کدوم میگفتن تو بهترینی کوک انقد ب خودت فشار نیار یکم استراحت کن اینجا بود که دلم قرص شد و تو دلم یه خوشحالی و سبکی خواسی داشتم
کوک:چشم بخاطر شما سعی میکنم زیاد سخت نگیرم
تقریبا ساعتای ۱و۱۰ دقیقه لایو قط کردم و آماده برای خواب شدم
کوک:آخیش
با حرفای طرفدارا خستگیم در رفت و زود خوابم برد
کوک:هوم...
صب با صدای بَم (سگ کوک)بلند شدم
کوک:آه..بم ساعت ۶صب چرا سر صدا میکنی😣
یه نگا بهش انداختم طفلکی خیلی گرسنه بود
کوک:خیلی خب....باشه..باشه دیگه انقد سر و صدا...عجب...سر و صدا نکن باشه وایستا
رفتم یه سر به آشپز خونه زدم مثل اینکه غذای بَم تموم شده بود
کوک:آیش بَم غذات تموم شده باید برم بیرون غذا بگیرم
عجله داشتم چون بم خیلی گرسنه بود بخاطر همین فقط صورتم و آب زدم و چون صبا هوا سرد بود هودی با شلوارک پوشیدم و برای اینکه شناسایی نشم با کلاه هودی صورتم و پوشوندم
کوک:سلام آجوشی ببخشید غذای سگ تو کدوم طرفه؟
مغازه دار:سلام سمت چپ قفسه دومی
کوک:عا...ممنون مرسی
مغازه دار:خواهش میکنم
غذا رو برداشتم و حساب کردم خواستم برم که یهو
مغازه دار:آقا پسر شما خیلی آشنایی
کوک:ها؟چی؟کی؟من؟
مغازه دار:بله خود شما
کوک:ام..چیزه..نه بابا هه هه....حتما اشتباه کردید😅
مغازه دار:نه تو جونگکوکی!
کوک:ام...بله....😅
مغازه دار:عضو گروه بی تی اس که لیدرشون رررررررپ مانستره
داشتم از خنده پاره میشدم ولی خودمو نگه داشتم تا ناراحت نشه با یه لبخند ملیح گفتم
کوک:ام..بله😊
مغازه دار:یاا چقد بزرگ شدی تو😄
کوک:ممنون😅
خداحافظی کردم و سریع از اونجا رفتم تا دیگه کسی پیداش نشه
دوباره ۸۰ تا کامنت دیدم که هر کدوم میگفتن تو بهترینی کوک انقد ب خودت فشار نیار یکم استراحت کن اینجا بود که دلم قرص شد و تو دلم یه خوشحالی و سبکی خواسی داشتم
کوک:چشم بخاطر شما سعی میکنم زیاد سخت نگیرم
تقریبا ساعتای ۱و۱۰ دقیقه لایو قط کردم و آماده برای خواب شدم
کوک:آخیش
با حرفای طرفدارا خستگیم در رفت و زود خوابم برد
کوک:هوم...
صب با صدای بَم (سگ کوک)بلند شدم
کوک:آه..بم ساعت ۶صب چرا سر صدا میکنی😣
یه نگا بهش انداختم طفلکی خیلی گرسنه بود
کوک:خیلی خب....باشه..باشه دیگه انقد سر و صدا...عجب...سر و صدا نکن باشه وایستا
رفتم یه سر به آشپز خونه زدم مثل اینکه غذای بَم تموم شده بود
کوک:آیش بَم غذات تموم شده باید برم بیرون غذا بگیرم
عجله داشتم چون بم خیلی گرسنه بود بخاطر همین فقط صورتم و آب زدم و چون صبا هوا سرد بود هودی با شلوارک پوشیدم و برای اینکه شناسایی نشم با کلاه هودی صورتم و پوشوندم
کوک:سلام آجوشی ببخشید غذای سگ تو کدوم طرفه؟
مغازه دار:سلام سمت چپ قفسه دومی
کوک:عا...ممنون مرسی
مغازه دار:خواهش میکنم
غذا رو برداشتم و حساب کردم خواستم برم که یهو
مغازه دار:آقا پسر شما خیلی آشنایی
کوک:ها؟چی؟کی؟من؟
مغازه دار:بله خود شما
کوک:ام..چیزه..نه بابا هه هه....حتما اشتباه کردید😅
مغازه دار:نه تو جونگکوکی!
کوک:ام...بله....😅
مغازه دار:عضو گروه بی تی اس که لیدرشون رررررررپ مانستره
داشتم از خنده پاره میشدم ولی خودمو نگه داشتم تا ناراحت نشه با یه لبخند ملیح گفتم
کوک:ام..بله😊
مغازه دار:یاا چقد بزرگ شدی تو😄
کوک:ممنون😅
خداحافظی کردم و سریع از اونجا رفتم تا دیگه کسی پیداش نشه
۱.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.