³⁸
بچه ها این چند روز نت نداشتم صاری)))
کوک ویو
*ساعت ۸ صب
آروم چشمامو باز کردم .. هنوز ساعته ۸ ، دانشگاه ساعت ۱۰ شروع میشد.. ا.ت خیلی کیوت خوابیده بود یکم باهاش بازی کردم.. دماغشو میخاروندم روش خیمه زدم و ل//باشو بوسیدم که نفس کم آورد و بیدار شد
- وای چکار بود کردی
+ از این به بعد اینطوری بیدار میشی
- (خنده)
- واییی امروز دانشگاه داریممم
+ چیه نکنه واسه استادای اسکول دلت تنگ شده ؟ مخصوصا اون جدیده
- نههه معلومه نه ، برای دوستام تنگ شده دلم :)
+ پاشو بریم صبحانه بخوریم
-اوکی
پرش به داخل ماشین
ا،ت ویو
سرمو تا آخر رو شونه ی کوک گذاشتم و اونم سرمو ناز میکرد ..
وقتی رسیدیم دستمو گرفت
- نمیخوام بفهمن ..
+ بالاخره که میفهمن!
- باش
دستمو تو دستش گرفت و رفتیم داخل نگاهای متعجب بقیه خیلی رومون بود . مینو و جیا ته دانشگاه نشسته بودن داشتن صحبت میکردن. همونطور که دستم به کوک بود رفتم سمتشون
- مهمون نمیخواین خانومااا؟
اول شک شده بودن نگاهی به دست منو کوک کردن و پریدن بغلم
جیا: کجا بودی لعنتیییی(گریه)
مینو: خیلی خری سکته کردیممم(گریه)
- هی هی آروم باشین(بغض ) الان دیگه پیشتونم..ببخشید چند وقت حالم اوکی نبود !
+ کلاسا الان شروع میشه !
جیا و مینو چشمکی بهم زدن و با چشم به کوک اشاره کردن
- عامم خب چیزه...
+ دوست دخترمه با اجازتون
جیاو مینو : اووووو
- بسه بریم (خنده)
تو کل کلاس داشتن به ما نگاه میکردن که استاد صداش در اومد
استاد : ا.ت و کوک برین بیرون ازتون نمره کم نمیکنم فقط برین بیرون حواس بقیه و دارین پرت میکنین
+ ایول ا.ت پاشو
کیفمو برداشت و دستمو گرفت و کشوند منو بیرون ..
- وای کوک بد نشد؟
+ بنظر من ک خیلیم خوب شد !
- عه ! بریم حیاط
+ بریم
رفتیم بیرون برام یک شیرکاکائو خرید و نشستیم رو صندلی
+ ا.ت؟
- جانم
+ تو میدونی من مافیایم دیگه ؟
- آره ولی جدی نگرفتم
+ خب بنظرم جدی بگیر
با تعجب بهش نگاه کردم
- جونگکوک !
+ از پدر بزرگم به ارث رسیده
( بچه ها متاسفانه تو معرفی فیک نوشتم پدر کوک فوت کرده و دانشگاه و ساخته در صورتی که میخواستم پدر بزرگ بنویسم کیبوردم عوض کرد و دیگه گفتم بدونید گیج نشید)
- جونگکوک من میترسم (بغض )
رو موهام دست کشید فشارم داد تو بغلش
+ میدونستی نمیزارم فرشته کوچولوم ناراحت بشه و یا بترسه ؟ نگران نباش
- (لبخند)
+ میخواستم
کوک ویو
*ساعت ۸ صب
آروم چشمامو باز کردم .. هنوز ساعته ۸ ، دانشگاه ساعت ۱۰ شروع میشد.. ا.ت خیلی کیوت خوابیده بود یکم باهاش بازی کردم.. دماغشو میخاروندم روش خیمه زدم و ل//باشو بوسیدم که نفس کم آورد و بیدار شد
- وای چکار بود کردی
+ از این به بعد اینطوری بیدار میشی
- (خنده)
- واییی امروز دانشگاه داریممم
+ چیه نکنه واسه استادای اسکول دلت تنگ شده ؟ مخصوصا اون جدیده
- نههه معلومه نه ، برای دوستام تنگ شده دلم :)
+ پاشو بریم صبحانه بخوریم
-اوکی
پرش به داخل ماشین
ا،ت ویو
سرمو تا آخر رو شونه ی کوک گذاشتم و اونم سرمو ناز میکرد ..
وقتی رسیدیم دستمو گرفت
- نمیخوام بفهمن ..
+ بالاخره که میفهمن!
- باش
دستمو تو دستش گرفت و رفتیم داخل نگاهای متعجب بقیه خیلی رومون بود . مینو و جیا ته دانشگاه نشسته بودن داشتن صحبت میکردن. همونطور که دستم به کوک بود رفتم سمتشون
- مهمون نمیخواین خانومااا؟
اول شک شده بودن نگاهی به دست منو کوک کردن و پریدن بغلم
جیا: کجا بودی لعنتیییی(گریه)
مینو: خیلی خری سکته کردیممم(گریه)
- هی هی آروم باشین(بغض ) الان دیگه پیشتونم..ببخشید چند وقت حالم اوکی نبود !
+ کلاسا الان شروع میشه !
جیا و مینو چشمکی بهم زدن و با چشم به کوک اشاره کردن
- عامم خب چیزه...
+ دوست دخترمه با اجازتون
جیاو مینو : اووووو
- بسه بریم (خنده)
تو کل کلاس داشتن به ما نگاه میکردن که استاد صداش در اومد
استاد : ا.ت و کوک برین بیرون ازتون نمره کم نمیکنم فقط برین بیرون حواس بقیه و دارین پرت میکنین
+ ایول ا.ت پاشو
کیفمو برداشت و دستمو گرفت و کشوند منو بیرون ..
- وای کوک بد نشد؟
+ بنظر من ک خیلیم خوب شد !
- عه ! بریم حیاط
+ بریم
رفتیم بیرون برام یک شیرکاکائو خرید و نشستیم رو صندلی
+ ا.ت؟
- جانم
+ تو میدونی من مافیایم دیگه ؟
- آره ولی جدی نگرفتم
+ خب بنظرم جدی بگیر
با تعجب بهش نگاه کردم
- جونگکوک !
+ از پدر بزرگم به ارث رسیده
( بچه ها متاسفانه تو معرفی فیک نوشتم پدر کوک فوت کرده و دانشگاه و ساخته در صورتی که میخواستم پدر بزرگ بنویسم کیبوردم عوض کرد و دیگه گفتم بدونید گیج نشید)
- جونگکوک من میترسم (بغض )
رو موهام دست کشید فشارم داد تو بغلش
+ میدونستی نمیزارم فرشته کوچولوم ناراحت بشه و یا بترسه ؟ نگران نباش
- (لبخند)
+ میخواستم
۸.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.