پشیمانی (part 19)
که ......
هیچی کرم داشتم 😶
ات به خاطر اینکه کل لباسش خیس شده بود و لباسشو نازک بود سریع از پله ها رفت بالا و لباساشا عوض کرد رفت حمام بدنشا شست اما از عصبانیت و غمی که داشت با مشت زد توی آینه ی حمام و اینه شکست و همه ی خورده شیشه ها ریخت ری زمین دست اتم پر خون شده بود دستشو گرفت زیر آب که خونه بره اما کل دست راستش زخمی و پاره شده بود
از شونس خوبش هیچی اونجا نبود سریع رفت بیرون و دستشو با باند بست اما به سرعت باند پر خون شد
باند خونی را باز کرد و دوباره دستشو شست و بتادین ریخت رو زخمش که اشک تو چشمامش جمع شد سریع بادندا پیچید برا اطمینان دو تا باند پیچید و لباساشا پوشید و رفت پایین همه داشتن با تهیونگ بحث میکردن که تهیونگ یهو گفت
ته : بیاید اینم از اسکل گروه
ات : درست صحبت کن
ته : نکنم چی میشه
ات رفت سمت تهیونگ و با اون یکی دستش سفت زد تو صورت ته (sorry guysss)
ات از کنار ته رد شد همه با تعجب به ات نگاه میکردن که ته به سمت ات حمله در شد یقه لباسشو گرفت شوگا رفت و ته را از ات جدا کرد
ات هم با ترس به تهیونگ نگاه میکرد
ات سریع رفت تو حیاط
تهیونگ شوگا را حل داد و دنبال ات رفت ات بالای درخت و بین شاخه گم شد تهیونگ پایین میدید که دنبالش میگشت
جیمین آمد دنبال تهیونگ
جیمین : ته بسه بیا بیخیال
ته : ایش دختره جندی فکر کرده چه عن خاصی هست
جیمین : بیا بسه اون کوچیک تر از توعه مثلا
ته : به خاطر تو کاریش ندارم
جیمین : آفرین داداش بیا بریم
تهو جیمین رفتن ات بالا درخت بود اومد اروم پایین و پاهاشو توی حیاط شست رفت از در پشتی تو و سریع بدون اینکه کسی ببینتش رفت تو اتاق و کل وسایلشا جمع کرد و همه چیزو بر داشت و از در پشتی زد بیرون ماشینشم برداشت و رفت خانه دوستش و فردا رفت و یه خانه خرید
رفت اونجا وسایلشا گذاشت
و ...
هیچی کرم داشتم 😶
ات به خاطر اینکه کل لباسش خیس شده بود و لباسشو نازک بود سریع از پله ها رفت بالا و لباساشا عوض کرد رفت حمام بدنشا شست اما از عصبانیت و غمی که داشت با مشت زد توی آینه ی حمام و اینه شکست و همه ی خورده شیشه ها ریخت ری زمین دست اتم پر خون شده بود دستشو گرفت زیر آب که خونه بره اما کل دست راستش زخمی و پاره شده بود
از شونس خوبش هیچی اونجا نبود سریع رفت بیرون و دستشو با باند بست اما به سرعت باند پر خون شد
باند خونی را باز کرد و دوباره دستشو شست و بتادین ریخت رو زخمش که اشک تو چشمامش جمع شد سریع بادندا پیچید برا اطمینان دو تا باند پیچید و لباساشا پوشید و رفت پایین همه داشتن با تهیونگ بحث میکردن که تهیونگ یهو گفت
ته : بیاید اینم از اسکل گروه
ات : درست صحبت کن
ته : نکنم چی میشه
ات رفت سمت تهیونگ و با اون یکی دستش سفت زد تو صورت ته (sorry guysss)
ات از کنار ته رد شد همه با تعجب به ات نگاه میکردن که ته به سمت ات حمله در شد یقه لباسشو گرفت شوگا رفت و ته را از ات جدا کرد
ات هم با ترس به تهیونگ نگاه میکرد
ات سریع رفت تو حیاط
تهیونگ شوگا را حل داد و دنبال ات رفت ات بالای درخت و بین شاخه گم شد تهیونگ پایین میدید که دنبالش میگشت
جیمین آمد دنبال تهیونگ
جیمین : ته بسه بیا بیخیال
ته : ایش دختره جندی فکر کرده چه عن خاصی هست
جیمین : بیا بسه اون کوچیک تر از توعه مثلا
ته : به خاطر تو کاریش ندارم
جیمین : آفرین داداش بیا بریم
تهو جیمین رفتن ات بالا درخت بود اومد اروم پایین و پاهاشو توی حیاط شست رفت از در پشتی تو و سریع بدون اینکه کسی ببینتش رفت تو اتاق و کل وسایلشا جمع کرد و همه چیزو بر داشت و از در پشتی زد بیرون ماشینشم برداشت و رفت خانه دوستش و فردا رفت و یه خانه خرید
رفت اونجا وسایلشا گذاشت
و ...
۲.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.