پارت ۱۵
پارت ۱۵
ویوی ستین
منتظر موندم تا دخترا از سر کار برگردن وقتی اومدن بهشون گفتم
سودا:بعد چند ماه دوباره دعوت شدیم اونم دقیق بعد برگشت رهام
سادیا:مشکلی نیست میایم
ستین:فقط پسرا هم هستن
سودا:باش مگ لولو ان ک ازشون بترسیم نریم
ویوی امیر
بعد دعوت شدنم توسط مهرداد ترسی سراغم اومد نکنه اتفاقی بیوفته
پریا:چی شده؟!
امیر:هیچی فقط دوستم رهام اومده ایران قراره برم دیدنش مشکلی ک نیست
پریا:ینی من نیام؟
امیر:ن دیگ بیایی چیکار دوتا مردیم میخاییم بعد مدت ها کنار هم باشیم درضمن تو باید مراقب بچ باشی اوکی
میدونستم آدمای باباش ولکنم نیستن بازم مهم نبود
بلاخره ساعت مهمونی رسید و آماده شدم سمت خونه مهرداد رفتم آدما رو دک کردم و رفتم داخل
ویوی ستین
با دخترا آماده شدیم و سمت خونه مهرداد رفتیم ب محض رسیدن ی عده آدم مشکوک دیدم و فهمیدم آدمای امیرن
ستین:دخترا از در پشتی میریم داخل
سودا:چرا؟!!
سادیا:نمیبینی آدمای امیرن
سمت در پشتی.رفتیم سودا زنگ درو زد میلاد باز کرد سریع رفتیم داخل
میلاد:چرا از در پشتی اومدین ؟!
ستین:عزیزم آدمای امیر بیرون بودن اگ ما رو میدیدن درد و سر میشد برا امیر
دوباره بعد مدت ها رهام و امیر و میدیدیم بعد سلام خشک و خالی دور میز نشستیم
مهرداد:سادیا طراحی هات داره تموم میشه دیگ ؟!
سادیا:اره فقط ی دو روز دیگ وقت میبره تا ب اتمام برسه
مهرداد:سودا خاهرت وقتی من دکترامو گرفتم بهم گفت دکترا مخ ندارن ب تو نگفته؟!(خنده)
سودا:واقعا؟!
میلاد:اره(خنده)
ستین:مگ دروغ گفتم
امیر:خوبی رهام؟!
رهام:نمیدونم
امیر:میخایی بزنیم بیرون انگار حالت خوش نیس
میلاد:رهام؟!
سادیا:بهتره ما بریم
سودا:سادیا چی شده؟!
رهام:من خوبم فقط موندم رفتن شما چیو بهتر میکنه ؟!
ستین:الان وقتش نیست
سادیا:من حرفی زدم ک بهتون بر خورد آقا هادیان
امیر:هی تمومش کنید
سودا:ن بزارین دعواشون شه اینو خوب ما بلدیم ببخشید امیر خان خانمت میدونه با دوست دختر سابق توی ی مهمونی هستی ؟!
امیر:سابق(نیش خند)
مهرداد:ای بابا ی بار کنار هم بدون نیش و کنایه ببینمتون آرزوم شده
سادیا:من میرم میخاین بیان یا ن
ستین:معلومع
سودا:ببخشید موندم چ فکری کردین همه ما رو ی جا دعوت کردین
میلاد:ما همه رفیقیم بیخیال گذشته
ی دستمو روی شونه میلاد زدمو بلند شدم
ستین:دلت خوشه ها اینا دلشون پره دنبال ی چیزه ان سر هم خالی کنن ما رفتیم خیلی ممنون ازت داداش مهرداد خوش بگذره
گونه میلاد و بوسیدم و با دخترا سمت در رفتیم تا سادیا دستشو گذاشت روی دستگیره در
رهام:سادیا باشه برو ولی اولین باری ک همو دیدیم ب یادت بیار اولین باری ک بهم ابراز کردیم اولین باری ک همو بوسیدیم اونقدرا باهم بد نبودیم ک الان بخایم اینجوری از کنار هم رد شیم
ویوی ستین
منتظر موندم تا دخترا از سر کار برگردن وقتی اومدن بهشون گفتم
سودا:بعد چند ماه دوباره دعوت شدیم اونم دقیق بعد برگشت رهام
سادیا:مشکلی نیست میایم
ستین:فقط پسرا هم هستن
سودا:باش مگ لولو ان ک ازشون بترسیم نریم
ویوی امیر
بعد دعوت شدنم توسط مهرداد ترسی سراغم اومد نکنه اتفاقی بیوفته
پریا:چی شده؟!
امیر:هیچی فقط دوستم رهام اومده ایران قراره برم دیدنش مشکلی ک نیست
پریا:ینی من نیام؟
امیر:ن دیگ بیایی چیکار دوتا مردیم میخاییم بعد مدت ها کنار هم باشیم درضمن تو باید مراقب بچ باشی اوکی
میدونستم آدمای باباش ولکنم نیستن بازم مهم نبود
بلاخره ساعت مهمونی رسید و آماده شدم سمت خونه مهرداد رفتم آدما رو دک کردم و رفتم داخل
ویوی ستین
با دخترا آماده شدیم و سمت خونه مهرداد رفتیم ب محض رسیدن ی عده آدم مشکوک دیدم و فهمیدم آدمای امیرن
ستین:دخترا از در پشتی میریم داخل
سودا:چرا؟!!
سادیا:نمیبینی آدمای امیرن
سمت در پشتی.رفتیم سودا زنگ درو زد میلاد باز کرد سریع رفتیم داخل
میلاد:چرا از در پشتی اومدین ؟!
ستین:عزیزم آدمای امیر بیرون بودن اگ ما رو میدیدن درد و سر میشد برا امیر
دوباره بعد مدت ها رهام و امیر و میدیدیم بعد سلام خشک و خالی دور میز نشستیم
مهرداد:سادیا طراحی هات داره تموم میشه دیگ ؟!
سادیا:اره فقط ی دو روز دیگ وقت میبره تا ب اتمام برسه
مهرداد:سودا خاهرت وقتی من دکترامو گرفتم بهم گفت دکترا مخ ندارن ب تو نگفته؟!(خنده)
سودا:واقعا؟!
میلاد:اره(خنده)
ستین:مگ دروغ گفتم
امیر:خوبی رهام؟!
رهام:نمیدونم
امیر:میخایی بزنیم بیرون انگار حالت خوش نیس
میلاد:رهام؟!
سادیا:بهتره ما بریم
سودا:سادیا چی شده؟!
رهام:من خوبم فقط موندم رفتن شما چیو بهتر میکنه ؟!
ستین:الان وقتش نیست
سادیا:من حرفی زدم ک بهتون بر خورد آقا هادیان
امیر:هی تمومش کنید
سودا:ن بزارین دعواشون شه اینو خوب ما بلدیم ببخشید امیر خان خانمت میدونه با دوست دختر سابق توی ی مهمونی هستی ؟!
امیر:سابق(نیش خند)
مهرداد:ای بابا ی بار کنار هم بدون نیش و کنایه ببینمتون آرزوم شده
سادیا:من میرم میخاین بیان یا ن
ستین:معلومع
سودا:ببخشید موندم چ فکری کردین همه ما رو ی جا دعوت کردین
میلاد:ما همه رفیقیم بیخیال گذشته
ی دستمو روی شونه میلاد زدمو بلند شدم
ستین:دلت خوشه ها اینا دلشون پره دنبال ی چیزه ان سر هم خالی کنن ما رفتیم خیلی ممنون ازت داداش مهرداد خوش بگذره
گونه میلاد و بوسیدم و با دخترا سمت در رفتیم تا سادیا دستشو گذاشت روی دستگیره در
رهام:سادیا باشه برو ولی اولین باری ک همو دیدیم ب یادت بیار اولین باری ک بهم ابراز کردیم اولین باری ک همو بوسیدیم اونقدرا باهم بد نبودیم ک الان بخایم اینجوری از کنار هم رد شیم
۱.۴k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.