Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(۵روزبعد)
(مائده)
۵ روز بود ک هرشب برهان باهام رابطه داشت جونی برامنمونده بود بی حال رو تخت میخوابیدم غذا هم نمخورم بدنم کم کم داشت ضعیف میشد و این خیلی ازارم میداد،دراز کشیده بودم ک صدای ثریا برهان امد پاشدم بیبینم چی میگن پشت دد وایستادم
ثریا: الان ۵ روز هرشب با این بچه رابطه داری اون بدنش ضعیف شده هیچی نمخوره گناه داله
برهان: بدرک ک گناه داره من برای این کار اوردمش اینجا
ثریا: تروخداا بزار استراحت کنه گناه داره
برهان: فقط بخاطر تو ثریا چون ک حق مادری به گردنم داری
ثریا: قربونت برممن مادر حالا بخاطر من براش غذا درست کردم ببر بهش بده بخوره از دلش دربیار
برهان: برم نازشو بکشم؟
ثریا: اونبچست این اولین رابطش بوده دیگ
برهان:باشه
(برهان)
ظرف غذا رو گرفتم و رفتمپیش مائده ک دیدم دراز کشیده به سقف خیره شده
برهان: پاشو غذا اوردم بخور
مائده:نمخوام برو(با گریه)
برهان: اگه نخوری امشب بد میشه برات هاا
(مائده)
ااز ترس اینک شب کاری باهام نداشته باشه بلند شدم ک قاشق داد دهنم
مائده: خودم بلدم غذا بخورم بده
تا قاشق گرفتم دست هام لرزید و قاشق از دستم افتاد
برهان: دیدی نمتونی خودم بهت میدم دست هات ضعیف شده
برهان غذا رو بهم میداد یک جوری خاصی بهم نگاه میکرد مثل قبلان ها نبود
مائده: میتونم با مامان بابام تلفن بزنم؟
برهان: نه اصلا
مائده: باشه
برهان: برات قرص گرفتم بخورشون
مائده: قرص چی؟
برهان: قرص ضد بارداری
حرفی نزدم ک غذام تموم شد و برهانم رفت تو خودم جمع شدم یکی از اون قرص هارو خوردم،چون نمخواستم تو ۱۷ سالگی مادربشم،ثریا خانوم امد پیشم
ثریا: غذاتو خوردی؟
مائده:اره برهان بهم داد خیلی خوشمزه بود دستتون دردنکنه
ثریا:خواهش میکنم
ثریا خانوم دست هامو گرفت و بوسید
ثریا: قربونت برم من ک اینقدر مظلومی شنیدم ک بخاطر بابات صیغه برهان شدی
مائده: خاله ثریا میشه درمورد برهان بهم بگی؟
ثریا: پس باید بشینم مفصل بهت توضیح بدم
خاله ثریا امدکنارم و منو بغل کرد...
غلط املایی داشت ببخشید
امیدوارم خوشت امده باشه):
(۵روزبعد)
(مائده)
۵ روز بود ک هرشب برهان باهام رابطه داشت جونی برامنمونده بود بی حال رو تخت میخوابیدم غذا هم نمخورم بدنم کم کم داشت ضعیف میشد و این خیلی ازارم میداد،دراز کشیده بودم ک صدای ثریا برهان امد پاشدم بیبینم چی میگن پشت دد وایستادم
ثریا: الان ۵ روز هرشب با این بچه رابطه داری اون بدنش ضعیف شده هیچی نمخوره گناه داله
برهان: بدرک ک گناه داره من برای این کار اوردمش اینجا
ثریا: تروخداا بزار استراحت کنه گناه داره
برهان: فقط بخاطر تو ثریا چون ک حق مادری به گردنم داری
ثریا: قربونت برممن مادر حالا بخاطر من براش غذا درست کردم ببر بهش بده بخوره از دلش دربیار
برهان: برم نازشو بکشم؟
ثریا: اونبچست این اولین رابطش بوده دیگ
برهان:باشه
(برهان)
ظرف غذا رو گرفتم و رفتمپیش مائده ک دیدم دراز کشیده به سقف خیره شده
برهان: پاشو غذا اوردم بخور
مائده:نمخوام برو(با گریه)
برهان: اگه نخوری امشب بد میشه برات هاا
(مائده)
ااز ترس اینک شب کاری باهام نداشته باشه بلند شدم ک قاشق داد دهنم
مائده: خودم بلدم غذا بخورم بده
تا قاشق گرفتم دست هام لرزید و قاشق از دستم افتاد
برهان: دیدی نمتونی خودم بهت میدم دست هات ضعیف شده
برهان غذا رو بهم میداد یک جوری خاصی بهم نگاه میکرد مثل قبلان ها نبود
مائده: میتونم با مامان بابام تلفن بزنم؟
برهان: نه اصلا
مائده: باشه
برهان: برات قرص گرفتم بخورشون
مائده: قرص چی؟
برهان: قرص ضد بارداری
حرفی نزدم ک غذام تموم شد و برهانم رفت تو خودم جمع شدم یکی از اون قرص هارو خوردم،چون نمخواستم تو ۱۷ سالگی مادربشم،ثریا خانوم امد پیشم
ثریا: غذاتو خوردی؟
مائده:اره برهان بهم داد خیلی خوشمزه بود دستتون دردنکنه
ثریا:خواهش میکنم
ثریا خانوم دست هامو گرفت و بوسید
ثریا: قربونت برم من ک اینقدر مظلومی شنیدم ک بخاطر بابات صیغه برهان شدی
مائده: خاله ثریا میشه درمورد برهان بهم بگی؟
ثریا: پس باید بشینم مفصل بهت توضیح بدم
خاله ثریا امدکنارم و منو بغل کرد...
غلط املایی داشت ببخشید
امیدوارم خوشت امده باشه):
۷.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.