جنون ارواح پارت 6
داشتیم به خونه نزدیک میشدیم ولی دور زدم
- ه هیونگ کجا ؟ خونه اینوره
× میدونم
راستش پیش یه روانشناس خوب هم وقت گرفته بودم و الان داشتیم میرفتیم اونجا
- پس داری کجا میری ؟
× میفهمی
- چی چیو میفهمم ؟ میگم کجا میری " داد "
× جونگ کوک آروممم
- هووووفففف
× رسیدیم
بردمش داخل
روانشناسش یه فرد تقریبا پیر بود
روانشناس $
$ سلام اقای جئون
× سلام
$ برادرتون ایشونن ؟
× بله
$ سلام پسرم
- هیونگ اینجا چه خبره ؟
$ نگفتن بهتون ؟
× نمیتونستم بگم ، اگه میگفتم دوباره اون حالتش ادامه پیدا میکرد
$ اها خب ... من روانشناسم .... شیم اون سوک
- چی ؟ روانشناس ؟ تو فکر میکنی من دیوونم ؟
× باید قبل اینکه دیر بشه جلوشو بگیری
- چی میگی جونگهیون ؟
ولی قبل اینکه جوابشو بدم از اتاق رفتم
صدای فریاد هاش از اتاق میومد
- هیوننننگگگ منو از اینجا ببرررر من دیوونه نیستم من فقط عزادارمممم
$ پسرم آروم باش بشین
رفتم توی ماشین و به مامان زنگ زدم
× الو مامان ؟
م.کوک : سلام پسرم خوبی ؟ کوک خوبه ؟
× ما .. مامان کوک ..... ام اس داره😢
م.کوک : چییی
× مامان خیلی وضعش بده . هم روحی هم جسمی ( با بغض )
× الان بردمش پیش روانشناس ببینم نتیجه میده یا نه
م.کوک : باشه پس هر چی شد بهم بگو باشه ؟
× باشه مامان خداحافظ
و گوشی رو قطع کردم . سرم رو گذاشتم رو فرمون و گریه کردم
من واقعا خیلی جونگکوک رو دوست دارم نمیتونم درد کشیدنش رو ببینم
روانشناس ویو
خب از همین حرکتش مشخصه که دیوونه ست
- آجوشی به خدا من روانی نیستم
$ پس دلیل این خودزنی ها و رفتارای عجیب غریبت چیه ؟
- شما از کجا میدونید ؟
$ برادرت باهام صحبت کرده
- من فقط مرگ زنم رو تاثیر گذاشته
و دوباره شروع کرد گریه کردن
$ گریه نکن
- چجوری گریه نکنم ؟ بخشی از وجودم از دست رفت ، گریه نکنم ؟
$ دوماه گذشته پسر ، به خودت بیا
- ای خدااا
و دوباره دیوونه بازیاش شروع شد
انگار نه انگار من کنارشم
- ه هیونگ کجا ؟ خونه اینوره
× میدونم
راستش پیش یه روانشناس خوب هم وقت گرفته بودم و الان داشتیم میرفتیم اونجا
- پس داری کجا میری ؟
× میفهمی
- چی چیو میفهمم ؟ میگم کجا میری " داد "
× جونگ کوک آروممم
- هووووفففف
× رسیدیم
بردمش داخل
روانشناسش یه فرد تقریبا پیر بود
روانشناس $
$ سلام اقای جئون
× سلام
$ برادرتون ایشونن ؟
× بله
$ سلام پسرم
- هیونگ اینجا چه خبره ؟
$ نگفتن بهتون ؟
× نمیتونستم بگم ، اگه میگفتم دوباره اون حالتش ادامه پیدا میکرد
$ اها خب ... من روانشناسم .... شیم اون سوک
- چی ؟ روانشناس ؟ تو فکر میکنی من دیوونم ؟
× باید قبل اینکه دیر بشه جلوشو بگیری
- چی میگی جونگهیون ؟
ولی قبل اینکه جوابشو بدم از اتاق رفتم
صدای فریاد هاش از اتاق میومد
- هیوننننگگگ منو از اینجا ببرررر من دیوونه نیستم من فقط عزادارمممم
$ پسرم آروم باش بشین
رفتم توی ماشین و به مامان زنگ زدم
× الو مامان ؟
م.کوک : سلام پسرم خوبی ؟ کوک خوبه ؟
× ما .. مامان کوک ..... ام اس داره😢
م.کوک : چییی
× مامان خیلی وضعش بده . هم روحی هم جسمی ( با بغض )
× الان بردمش پیش روانشناس ببینم نتیجه میده یا نه
م.کوک : باشه پس هر چی شد بهم بگو باشه ؟
× باشه مامان خداحافظ
و گوشی رو قطع کردم . سرم رو گذاشتم رو فرمون و گریه کردم
من واقعا خیلی جونگکوک رو دوست دارم نمیتونم درد کشیدنش رو ببینم
روانشناس ویو
خب از همین حرکتش مشخصه که دیوونه ست
- آجوشی به خدا من روانی نیستم
$ پس دلیل این خودزنی ها و رفتارای عجیب غریبت چیه ؟
- شما از کجا میدونید ؟
$ برادرت باهام صحبت کرده
- من فقط مرگ زنم رو تاثیر گذاشته
و دوباره شروع کرد گریه کردن
$ گریه نکن
- چجوری گریه نکنم ؟ بخشی از وجودم از دست رفت ، گریه نکنم ؟
$ دوماه گذشته پسر ، به خودت بیا
- ای خدااا
و دوباره دیوونه بازیاش شروع شد
انگار نه انگار من کنارشم
۱۱.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.