5️⃣
5️⃣
🔵 روز تـاسـوعـا
شمر بن ذی الجوشن (لعنة الله علیه) بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یکم هجری پس از نماز عصر به همراه فرمانی که عبیدالله بن زیاد به او داده بود، نزد عمر بن سعد رسید و فرمان را به او داد.
عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهدهدار این کار خواهم بود.
شمر (که از طایفه ام البنین بود) و نیز به نقلی عبدالله بن ابی المحل -برادرزادهام البنین- پیشتر از ابن زیاد برای فرزندانام البنین امان نامه گرفته بودند.
عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد.
او پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد؛
اما آنها مخالفت کردند.
در روایتی دیگر آمده که
شمر خود امان نامه را گرفت و به کربلا آورد و به نزد حضرت عباس (ع) و برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان برد.
اما حضرت ابوالفضل العباس (ع) و برادرانش همگی امان نامه را رد کردند.
چنانکه شیخ مفید مینویسد گفتگوی آنها چنین بود که
شمر گفت:
شما ای خواهرزادگان من در امانید.
آنها پاسخ دادند:
خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا بیامان است؟!
پس از عصر عمر بن سعد ندا داد:
ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند.
وقتی امام حسین (ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش حضرت عباس (ع) فرمود:
اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم.
خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست میدارم.
حضرت عباس (ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام حسین (ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست.
ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین (ع) و یارانش موافقت نمود.
در این روز خیمههای امام حسین (ع) و اهل بیت و یارانش محاصره گردید.
🔵 وقـایـع شـب عـاشـورا
سخن امام حسین (ع) در شب عاشورا درباره یارانش:
أما بعد فإنّی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی
(ترجمه:
من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خودم سراغ ندارم.)
مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۱
🔵 تـجـدیـد پـیـمـان یـاران امـام حـسـیـن (ع)
امام حسین (ع) در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت:
به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم.
آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم.
پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست.
اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند.
منابع تاریخی و مقاتل برخی از این سخنان را ضبط کردهاند.
🔵 نـگـرانـی حـضـرت زیـنـب (س)
پس از آن گفتگو امام حسین (ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان حضرت زینب (س) شدند.
نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام حسین (ع) نشسته بود که شنید
حضرت زینب (س) به امام حسین (ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟
از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
امام حسین(ع) در پاسخ فرمود:
«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند،
به گونهای که مرگ را به گوشه چشمان شان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین (ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر یاران امام حسین (ع) را ندا داد تا جمع شوند.
سپس به بنی هاشم گفت:
به خیمههای خویش باز گردند؛
بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد.
همگی گفتند:
«به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای
🔵 روز تـاسـوعـا
شمر بن ذی الجوشن (لعنة الله علیه) بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یکم هجری پس از نماز عصر به همراه فرمانی که عبیدالله بن زیاد به او داده بود، نزد عمر بن سعد رسید و فرمان را به او داد.
عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهدهدار این کار خواهم بود.
شمر (که از طایفه ام البنین بود) و نیز به نقلی عبدالله بن ابی المحل -برادرزادهام البنین- پیشتر از ابن زیاد برای فرزندانام البنین امان نامه گرفته بودند.
عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد.
او پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد؛
اما آنها مخالفت کردند.
در روایتی دیگر آمده که
شمر خود امان نامه را گرفت و به کربلا آورد و به نزد حضرت عباس (ع) و برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان برد.
اما حضرت ابوالفضل العباس (ع) و برادرانش همگی امان نامه را رد کردند.
چنانکه شیخ مفید مینویسد گفتگوی آنها چنین بود که
شمر گفت:
شما ای خواهرزادگان من در امانید.
آنها پاسخ دادند:
خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا بیامان است؟!
پس از عصر عمر بن سعد ندا داد:
ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند.
وقتی امام حسین (ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش حضرت عباس (ع) فرمود:
اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم.
خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست میدارم.
حضرت عباس (ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام حسین (ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست.
ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین (ع) و یارانش موافقت نمود.
در این روز خیمههای امام حسین (ع) و اهل بیت و یارانش محاصره گردید.
🔵 وقـایـع شـب عـاشـورا
سخن امام حسین (ع) در شب عاشورا درباره یارانش:
أما بعد فإنّی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی
(ترجمه:
من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خودم سراغ ندارم.)
مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۱
🔵 تـجـدیـد پـیـمـان یـاران امـام حـسـیـن (ع)
امام حسین (ع) در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت:
به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم.
آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم.
پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست.
اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند.
منابع تاریخی و مقاتل برخی از این سخنان را ضبط کردهاند.
🔵 نـگـرانـی حـضـرت زیـنـب (س)
پس از آن گفتگو امام حسین (ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان حضرت زینب (س) شدند.
نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام حسین (ع) نشسته بود که شنید
حضرت زینب (س) به امام حسین (ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟
از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
امام حسین(ع) در پاسخ فرمود:
«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند،
به گونهای که مرگ را به گوشه چشمان شان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین (ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر یاران امام حسین (ع) را ندا داد تا جمع شوند.
سپس به بنی هاشم گفت:
به خیمههای خویش باز گردند؛
بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد.
همگی گفتند:
«به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای
۳۶.۱k
۱۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.