عشق حرف حالیش نمیشه🥺 پارت آخر
.....................
شوگا: من دیگه باید برم خونه
لیسا: چرا؟
شوگا: ساعت ۹ صبح زنگ زدن گفتن دزد ها رو پیدا کردیم
لیسا: آها
لیسا: منم دیگه میخواستم برم پیش برادرم
شوگا: امید وارم بهت خوش بگذره
لیسا: همچنین
چند هفته بعد همو تو خیابون دیدم ولی همو نشناختیم و مثل یه آدم عادی از کنار هم رد شدیم
بعد چند روز باز همو دیدم ولی نشناختمش
شوگا: لیسا تویی
لیسا: منم همین سوال رو دارم؟
شوگا: این سه تا کی هستن
لیسا: اینا دوست هام هستن
راستی خواننده شدم
شوگا: چه عجیب منم اینا هم گروهی هام هستن
جنی: لیسااااااااااااااا بیا باید بریم
لیسا: باش بریم
لیسا: من دیگه باید برم بای
شوگا: خداحافظ
رفتیم همنجور گذشت خیلی همو میدیدم ولی نمیدونسدم باهم حرف بزنیم
لیسا: ولی دیگه نباید اونو ببینم چون نمیخوام از گروهم اخراج شم
ببخشید زیاد به ذهنم نرسید😓😭
شوگا: من دیگه باید برم خونه
لیسا: چرا؟
شوگا: ساعت ۹ صبح زنگ زدن گفتن دزد ها رو پیدا کردیم
لیسا: آها
لیسا: منم دیگه میخواستم برم پیش برادرم
شوگا: امید وارم بهت خوش بگذره
لیسا: همچنین
چند هفته بعد همو تو خیابون دیدم ولی همو نشناختیم و مثل یه آدم عادی از کنار هم رد شدیم
بعد چند روز باز همو دیدم ولی نشناختمش
شوگا: لیسا تویی
لیسا: منم همین سوال رو دارم؟
شوگا: این سه تا کی هستن
لیسا: اینا دوست هام هستن
راستی خواننده شدم
شوگا: چه عجیب منم اینا هم گروهی هام هستن
جنی: لیسااااااااااااااا بیا باید بریم
لیسا: باش بریم
لیسا: من دیگه باید برم بای
شوگا: خداحافظ
رفتیم همنجور گذشت خیلی همو میدیدم ولی نمیدونسدم باهم حرف بزنیم
لیسا: ولی دیگه نباید اونو ببینم چون نمیخوام از گروهم اخراج شم
ببخشید زیاد به ذهنم نرسید😓😭
۵.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.