رمان
#رمان
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من
پارت ¹⁰
اهورا
وسایل هارو کنار گزاشتمو بلند شدم
در حالی که دستام رو داخل جیب دو طرف شلوارم میبردم چشم ازش برنداشتم
با نزدیک شدنش بادیگارد ها اسلحه هاشون رو درآوردن و سمتش گرفتن
صدای خوب و در عین حال عجیبش سکوت طبیعت رو شکوند :
میتونیم با هم چند لحظه تنها صحبت کنیم آقای جوان
و به کیفم اشاره کرد
ها؟ این دیگه کیه ؟
کیفم رو برداشتم زیپش رو بستم و گزاشتم داخل ماشین
- تا تنها با من رو در رو نشی به نتیجه ای نمیرسی
رو به بادیگارد ها گفتم اون طرف منتظر بمونن
و اون پشت بهشون در حالی که به درخت تکیه میداد کلاهش رو برداشت
با دیدن ظاهرش ، نمیدونم چرا ، نمیدونم چجوری ولی انگار ، انگار که مغزو ذهنم لرزیدن
چند بار پلک زدم و دقیق تر مورد برسی قرار دادمش ، قدی بلند با اندامی خوش فرم ، چشم های کشیده قهوه ای که رنگشون بیشتر رو به قرمزی بودن ، پوستی که انگار روح نداره ، موهای کوتاه بلند به رنگ چشم هاش که تار های سفیدی هم از بینشون به چشم میخورد
عجیب بود ، من تا حالا ارتباط چشمی با هیچ کَس و هیچ چیز برام مشکلی نداشته اما این یکی رو نمیتونستم ، چشماش حسی نداشت ، از صورتش نمیتونستم چیزی بخونم پس منتظر موندم تا به حرف بیاد
- برای اهوراهایی که انتخاب کردیم ، به خودمون افتخار میکنم
+ قطعا شما من رو با کس دیگه ای اشتباه گرفتید
صدای خنده یهوییش باعث تعجبم شد ، اومد نزدیکم و دورم چرخید در اخر پشتم ایستاد ، تکه ای موهام رو دست گرفت و نوازش کرد تا اینکه تیزی چیزی رو روی گردنم احساس کردم
برگشتم و با ناخونای بلندش مواجه شدم ، از نزدیک قدش بلند تر به نظر میرسید ، عقب رفتم
سر بلند کرد و چشماش رو بست :
سال ها منتظر این روز بودیم ، روزی که دفتر از طریق تو به خونه اش برگرده
+ کدوم دفتر ؟
به قدری نزدیکم اومد و روی صورتم خم شد که برخورد نفساش روی پوستم حالم رو داشت بد میکرد ، اینبار دیگه میتونستم بگم تو تخم چشام زل زده بود ( نچ نچ این حرفا از تو بعیده آقاپسر )
+ بسیارخوب
با اخم و در حالی که دقیق تر به چشماش خیره بودم با تن صدای خودش ادامه دادم :
همه چی رو کامل برام توضیح بده تا ، کتاب رو بهت برگردونم
کناره گردنم رو دست کشید درحالی که انگشتش رو بو میکرد گفت :
اجازه بده از خونِت استفاده کنم تا ، همه چی رو کامل برات توضیح بدم
انگشتش رو نشونم داد ، خون ؟ ...
برای پارت بعد ⁴⁵ لایک و نظرت هم کاملا محترمه زیبا 🫀
نویسنده : آبان
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من
پارت ¹⁰
اهورا
وسایل هارو کنار گزاشتمو بلند شدم
در حالی که دستام رو داخل جیب دو طرف شلوارم میبردم چشم ازش برنداشتم
با نزدیک شدنش بادیگارد ها اسلحه هاشون رو درآوردن و سمتش گرفتن
صدای خوب و در عین حال عجیبش سکوت طبیعت رو شکوند :
میتونیم با هم چند لحظه تنها صحبت کنیم آقای جوان
و به کیفم اشاره کرد
ها؟ این دیگه کیه ؟
کیفم رو برداشتم زیپش رو بستم و گزاشتم داخل ماشین
- تا تنها با من رو در رو نشی به نتیجه ای نمیرسی
رو به بادیگارد ها گفتم اون طرف منتظر بمونن
و اون پشت بهشون در حالی که به درخت تکیه میداد کلاهش رو برداشت
با دیدن ظاهرش ، نمیدونم چرا ، نمیدونم چجوری ولی انگار ، انگار که مغزو ذهنم لرزیدن
چند بار پلک زدم و دقیق تر مورد برسی قرار دادمش ، قدی بلند با اندامی خوش فرم ، چشم های کشیده قهوه ای که رنگشون بیشتر رو به قرمزی بودن ، پوستی که انگار روح نداره ، موهای کوتاه بلند به رنگ چشم هاش که تار های سفیدی هم از بینشون به چشم میخورد
عجیب بود ، من تا حالا ارتباط چشمی با هیچ کَس و هیچ چیز برام مشکلی نداشته اما این یکی رو نمیتونستم ، چشماش حسی نداشت ، از صورتش نمیتونستم چیزی بخونم پس منتظر موندم تا به حرف بیاد
- برای اهوراهایی که انتخاب کردیم ، به خودمون افتخار میکنم
+ قطعا شما من رو با کس دیگه ای اشتباه گرفتید
صدای خنده یهوییش باعث تعجبم شد ، اومد نزدیکم و دورم چرخید در اخر پشتم ایستاد ، تکه ای موهام رو دست گرفت و نوازش کرد تا اینکه تیزی چیزی رو روی گردنم احساس کردم
برگشتم و با ناخونای بلندش مواجه شدم ، از نزدیک قدش بلند تر به نظر میرسید ، عقب رفتم
سر بلند کرد و چشماش رو بست :
سال ها منتظر این روز بودیم ، روزی که دفتر از طریق تو به خونه اش برگرده
+ کدوم دفتر ؟
به قدری نزدیکم اومد و روی صورتم خم شد که برخورد نفساش روی پوستم حالم رو داشت بد میکرد ، اینبار دیگه میتونستم بگم تو تخم چشام زل زده بود ( نچ نچ این حرفا از تو بعیده آقاپسر )
+ بسیارخوب
با اخم و در حالی که دقیق تر به چشماش خیره بودم با تن صدای خودش ادامه دادم :
همه چی رو کامل برام توضیح بده تا ، کتاب رو بهت برگردونم
کناره گردنم رو دست کشید درحالی که انگشتش رو بو میکرد گفت :
اجازه بده از خونِت استفاده کنم تا ، همه چی رو کامل برات توضیح بدم
انگشتش رو نشونم داد ، خون ؟ ...
برای پارت بعد ⁴⁵ لایک و نظرت هم کاملا محترمه زیبا 🫀
نویسنده : آبان
۶.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.