تو مال منی پارت14
ویو حیاط
جولیا: آمدممم!
یونگی: آنجلا کو؟
جیمین: خوابش گرفته رو مبل
کوک: صبح فازتون چی بود واقعا ؟😂
یونگی: یا راست میگه 😂
تهیونگ و جولیا:مگه صبح چیشده بود؟
کوک: صبح رفتیم که دعوت نامه جشن رو به ملکه بدیم که دیدیم این دو نفر تو محوطه حیاط میدوئیدن یونگی جیمین رو صدا کرد که جیمین وایساد که یهو آنجلا پرید رو کول جیمین و موهاشو میکشید ولی با دیدن ما اومد پایین تازه یادش افتاده بود که با لباس خواب افتاده دنبال جیمین
یونگی: ماهم همین جوری زل زده بودیم به آنجلا که با داد جیمین کل گارد نظامی و من و کوک پشت کردیم وایی خیلی خنده دار بود
&همه بجز تهیونگ خندیدن
تهیونگ: نچ نچ حتما جیمنی صبح رفته کرم ریخته
جیمنی: از کجا فهمیدی؟(تعجب)
تهیونگ: ببنید خودش اعتراف کرد
جولیا: یااا تو چرا خواهر شوهر منو ازیت میکنی؟(به بازوی جیمین زد)
جیمین: عزیزم اگه من نبودم اون از کجا خواهر شوهر تو میشد؟
جولیا: اون نمیشد میشد زن داداشم
&تهیونگ که داشت آب پرتقال میخورد با حرف جولیا پرید گلوش که یونگی به دادش رسید جیمین و تهیونگ هر دو به جولیا با تعجب زل زدن که
جولیا: چیه آدم ندیدین؟
جیمین :آنجلا: بشه زن تهیونگ؟اصلاً
جولیا:جیمینااااا(کیوت)
جیمین:حرفشو نزن
تهیونگ:مگه من چمه؟!
جیمین:چت نیس با اخلاقی که داری آنجلا تو ظاهرش قویه درون خودش اونقدر بچس که یکی سرش داد بزنه جلوش نه ولی میره تو اتاق گریه میکنه
یونگی:پس شخصیت قوی داره که جلوی بقیه گریه نمیکنه
جیمین:دیگه بهتره برگردیم قصر تا مادر زنگ نزده
&جیمین بلند شد و با همه دست داد سر جولیا رو هم بوسید همه رفتن داخل تا جیمین رو بدرقه کنن جیمین به سمت جولیا رفت چند بار صداش کرد ولی اون بیدار نشد جیمین که دید آنجلا بیدار نشد براید بلندش کرد و از کوک خواست تا وسایل های آنجلا رو تام دم در بیاره بعد خدافظی جیمین به سمت ماشین حرکت کرد و بعد از گذاشتن آنجلا روی صندلی جلوی ماشین درو بست و وسایل های آنجلا رو از کوک گرفت و گذاشت صندلی پشت ماشین بعدش با کوک هم خدافظی کرد و به سمت قصر راه افتاد
جولیا: آمدممم!
یونگی: آنجلا کو؟
جیمین: خوابش گرفته رو مبل
کوک: صبح فازتون چی بود واقعا ؟😂
یونگی: یا راست میگه 😂
تهیونگ و جولیا:مگه صبح چیشده بود؟
کوک: صبح رفتیم که دعوت نامه جشن رو به ملکه بدیم که دیدیم این دو نفر تو محوطه حیاط میدوئیدن یونگی جیمین رو صدا کرد که جیمین وایساد که یهو آنجلا پرید رو کول جیمین و موهاشو میکشید ولی با دیدن ما اومد پایین تازه یادش افتاده بود که با لباس خواب افتاده دنبال جیمین
یونگی: ماهم همین جوری زل زده بودیم به آنجلا که با داد جیمین کل گارد نظامی و من و کوک پشت کردیم وایی خیلی خنده دار بود
&همه بجز تهیونگ خندیدن
تهیونگ: نچ نچ حتما جیمنی صبح رفته کرم ریخته
جیمنی: از کجا فهمیدی؟(تعجب)
تهیونگ: ببنید خودش اعتراف کرد
جولیا: یااا تو چرا خواهر شوهر منو ازیت میکنی؟(به بازوی جیمین زد)
جیمین: عزیزم اگه من نبودم اون از کجا خواهر شوهر تو میشد؟
جولیا: اون نمیشد میشد زن داداشم
&تهیونگ که داشت آب پرتقال میخورد با حرف جولیا پرید گلوش که یونگی به دادش رسید جیمین و تهیونگ هر دو به جولیا با تعجب زل زدن که
جولیا: چیه آدم ندیدین؟
جیمین :آنجلا: بشه زن تهیونگ؟اصلاً
جولیا:جیمینااااا(کیوت)
جیمین:حرفشو نزن
تهیونگ:مگه من چمه؟!
جیمین:چت نیس با اخلاقی که داری آنجلا تو ظاهرش قویه درون خودش اونقدر بچس که یکی سرش داد بزنه جلوش نه ولی میره تو اتاق گریه میکنه
یونگی:پس شخصیت قوی داره که جلوی بقیه گریه نمیکنه
جیمین:دیگه بهتره برگردیم قصر تا مادر زنگ نزده
&جیمین بلند شد و با همه دست داد سر جولیا رو هم بوسید همه رفتن داخل تا جیمین رو بدرقه کنن جیمین به سمت جولیا رفت چند بار صداش کرد ولی اون بیدار نشد جیمین که دید آنجلا بیدار نشد براید بلندش کرد و از کوک خواست تا وسایل های آنجلا رو تام دم در بیاره بعد خدافظی جیمین به سمت ماشین حرکت کرد و بعد از گذاشتن آنجلا روی صندلی جلوی ماشین درو بست و وسایل های آنجلا رو از کوک گرفت و گذاشت صندلی پشت ماشین بعدش با کوک هم خدافظی کرد و به سمت قصر راه افتاد
۳۴.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.