سناریو
# تی اکس تی #
وقتی تو فن سایت روت کراش میزنن .
یونجون : محو زیباییت شده بود جوری که چند ثانیه سوبین داشت صداش میزد ولی حتی صداش رو هم نمیشنید و فقط به تو نگاه میکرد ...
خلاصه که تا آخر فن سایت حواسش رو تو بود بعد قایمکی آیدی یکی از پیجات رو گرفت تا بتونه باهات در ارتباط باشه .
سوبین : واو ... چه دختر خوشگلی هستی شما
چشمکی بهت زد که باعث شد خجالت بکشی و سرتو پایین بندازی ... ولی طولی نکشید که سوبین دستاشو دور صورتت قاب مرد که باعث شد بهش نگاه کنی ... و لبخند زد
لطفا بیشتر بیا فن ساین ... هر بار منتظر دیدنت میمونم .
بومگیو : بومگیو هم با لبخند چند ثانیه ای بهت خیره مونده بود تا اینکه وقتی باهاش حرف زدی به خودش اومد ...
اما تو همون چند دقیقه ای هم که تو فن ساین حرف زدید خیلی باهات صمیمی شد و خوشحال بود
البته تو دلش دعا دعا میکرد دفه های بعدی درباره ببینتت .
تهیون : میتونم درباره ببینمتون ؟
تو فن ساین ؟ معلومه !
تو بیرون چطور ؟
با این حرفش شوکه شدی و لبخند خجالتی زدی که تهیون هم متقابلاً لبخندی زد و دستت رو تو دستاشو گرفت .
میخوام بیشتر باهات آشنا بشم .
هیونینگ کای : خیلی باهات حرف زد و جوری مهربون و شیرین باهات برخورد میکرد که حتی با اینکه دوستش داشتی عاشقش شدی .
یونو
سناریو درخواستی بدید جان من ...
وقتی تو فن سایت روت کراش میزنن .
یونجون : محو زیباییت شده بود جوری که چند ثانیه سوبین داشت صداش میزد ولی حتی صداش رو هم نمیشنید و فقط به تو نگاه میکرد ...
خلاصه که تا آخر فن سایت حواسش رو تو بود بعد قایمکی آیدی یکی از پیجات رو گرفت تا بتونه باهات در ارتباط باشه .
سوبین : واو ... چه دختر خوشگلی هستی شما
چشمکی بهت زد که باعث شد خجالت بکشی و سرتو پایین بندازی ... ولی طولی نکشید که سوبین دستاشو دور صورتت قاب مرد که باعث شد بهش نگاه کنی ... و لبخند زد
لطفا بیشتر بیا فن ساین ... هر بار منتظر دیدنت میمونم .
بومگیو : بومگیو هم با لبخند چند ثانیه ای بهت خیره مونده بود تا اینکه وقتی باهاش حرف زدی به خودش اومد ...
اما تو همون چند دقیقه ای هم که تو فن ساین حرف زدید خیلی باهات صمیمی شد و خوشحال بود
البته تو دلش دعا دعا میکرد دفه های بعدی درباره ببینتت .
تهیون : میتونم درباره ببینمتون ؟
تو فن ساین ؟ معلومه !
تو بیرون چطور ؟
با این حرفش شوکه شدی و لبخند خجالتی زدی که تهیون هم متقابلاً لبخندی زد و دستت رو تو دستاشو گرفت .
میخوام بیشتر باهات آشنا بشم .
هیونینگ کای : خیلی باهات حرف زد و جوری مهربون و شیرین باهات برخورد میکرد که حتی با اینکه دوستش داشتی عاشقش شدی .
یونو
سناریو درخواستی بدید جان من ...
۵.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.