پارت 21
و قرار شد که من با خانواده ام صحبت کنم و بهش خبر بدم تا باهم اشنا بشن . چانیولم قرار شد با
پدرش حرف بزنه. (4هفته بعد شرکت ) چانیول : ا / ت عشق..... اهم اهم خانم کیم لطفا بیاین دفتر
ا / ت : یا چانیول فکر خودت نیستی فکر من باش هنوز کسی نمیدونه .چانیول : (خیلی اروم) باشه باشه عزیزم حرص نخور دورت بگردم ا / ت : 😁😁😁 باشه ارومم راستی مین وو امروز یا فردا دیگه برمیگرده کاراش کانادا تمام شد . یهو چهره چانیول عوض شد و خیلی بی خیال گفت :خب من چیکار کنم ...بعدم اومد شما حق نداری بری سمتش فهمیدی .ا / ت : ها. .. بشین بابا 😒 اون دوست چند سالمه .چانیول : ببین منم دوست .... تا اومد باقی حرفش رو بزنه سویون درو باز کرد و اومد تو سویون : هی ا / ت بیا مین وو اومد ا / ت : جدی .. ولی گفت فردا میرسه بی خیل بیا بریم . چانیول همینجور داشت مات نگام میکرد ولیمن وقتی خواستم برم بیرون از اتاق براش بوس فرستادم خندید بعددرو بستم . ....... یا مین وو یا دلم برات تنگ شده بود .مین وو بعد اینکه بغلم کرد منو برد پشت شرکت ....... مین وو : ا / ت من میخوام یه چیزی بهت بگم ولی درباره اش فکر کن باشه ا / ت : بگو میشنوم دوستم مین وو : ا / ت راستش من خیلی اینجا نمیمونم باید تمام وسایلامو جمع کنم و برم کانادا .. من ...من عاشقتم ا / ت خیلی دوستت دارم حاضر هستی بامن بیای من ازت مراقبت میکنم من فهمیدم که ..... تمام این مدت با چشمای گرد شده بهش نگاه میکردم فکر نمیکردم که اون منو دوست داره بعد یهو چانیول اومد و نزاشت باقی حرفش رو بزنه
چانیول : ایشون با شما نمیاد چون من اجازه نمیدم اوکی شدی مین وو : من داشتم با ا / ت حرف میزدم و اینو نگفتم که سوتفاهم بشه . چانیول : میدونم ولی ایشون دوست پسر داره خانواده اشم میدونن و دوست پسرشم منم اوکی شدی . مین وو : ا / ت ... واقعا تو قرار میزاری ا / ت : مین وو من .... مین وو : ولش کن حرفامو نادیده بگیر ببخشید که باعث سوتفاهم شدم . تا اومدم حرف بزنم اون رفت و با اعصبانیت چانیولو نگاه کردم . چانیول : چیه چرا اینجوری نگاه میکنی اگه نمیومدم که معلوم نبود تا کجا پیش بری .ا / ت : یا تو درباره من چی فکر کردی من اهل خیانت نیستم بعدم اون تازه مادرشو از دست داده. خودم بعدا بهش میگفتم لازم نبود تو دخالت کنی . من اونو میشناسم دلش خیلی راحت میشکنه . چانیول : اون روزی که شروع کردیم باهم قرار بزاریم بهت گفتم دوست ندارم هیچ پسری از یه کیلو متریتم رد شه واضح گفتم یا نه . ا / ت : کاملا واضح گفتی بزار منم واضح بهت بگم تو وسواس رفتاری داری چانیول تو چه بخوای چه نخوای من یه ادمم و توی این جامعه زندگی میکنم و باید باهمه ارتباط بر قرار کنم ... بعدم سریع از اونجا رفتم سه روز باهاش حرف نزدم . .... چند روز بعد) .....
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
پدرش حرف بزنه. (4هفته بعد شرکت ) چانیول : ا / ت عشق..... اهم اهم خانم کیم لطفا بیاین دفتر
ا / ت : یا چانیول فکر خودت نیستی فکر من باش هنوز کسی نمیدونه .چانیول : (خیلی اروم) باشه باشه عزیزم حرص نخور دورت بگردم ا / ت : 😁😁😁 باشه ارومم راستی مین وو امروز یا فردا دیگه برمیگرده کاراش کانادا تمام شد . یهو چهره چانیول عوض شد و خیلی بی خیال گفت :خب من چیکار کنم ...بعدم اومد شما حق نداری بری سمتش فهمیدی .ا / ت : ها. .. بشین بابا 😒 اون دوست چند سالمه .چانیول : ببین منم دوست .... تا اومد باقی حرفش رو بزنه سویون درو باز کرد و اومد تو سویون : هی ا / ت بیا مین وو اومد ا / ت : جدی .. ولی گفت فردا میرسه بی خیل بیا بریم . چانیول همینجور داشت مات نگام میکرد ولیمن وقتی خواستم برم بیرون از اتاق براش بوس فرستادم خندید بعددرو بستم . ....... یا مین وو یا دلم برات تنگ شده بود .مین وو بعد اینکه بغلم کرد منو برد پشت شرکت ....... مین وو : ا / ت من میخوام یه چیزی بهت بگم ولی درباره اش فکر کن باشه ا / ت : بگو میشنوم دوستم مین وو : ا / ت راستش من خیلی اینجا نمیمونم باید تمام وسایلامو جمع کنم و برم کانادا .. من ...من عاشقتم ا / ت خیلی دوستت دارم حاضر هستی بامن بیای من ازت مراقبت میکنم من فهمیدم که ..... تمام این مدت با چشمای گرد شده بهش نگاه میکردم فکر نمیکردم که اون منو دوست داره بعد یهو چانیول اومد و نزاشت باقی حرفش رو بزنه
چانیول : ایشون با شما نمیاد چون من اجازه نمیدم اوکی شدی مین وو : من داشتم با ا / ت حرف میزدم و اینو نگفتم که سوتفاهم بشه . چانیول : میدونم ولی ایشون دوست پسر داره خانواده اشم میدونن و دوست پسرشم منم اوکی شدی . مین وو : ا / ت ... واقعا تو قرار میزاری ا / ت : مین وو من .... مین وو : ولش کن حرفامو نادیده بگیر ببخشید که باعث سوتفاهم شدم . تا اومدم حرف بزنم اون رفت و با اعصبانیت چانیولو نگاه کردم . چانیول : چیه چرا اینجوری نگاه میکنی اگه نمیومدم که معلوم نبود تا کجا پیش بری .ا / ت : یا تو درباره من چی فکر کردی من اهل خیانت نیستم بعدم اون تازه مادرشو از دست داده. خودم بعدا بهش میگفتم لازم نبود تو دخالت کنی . من اونو میشناسم دلش خیلی راحت میشکنه . چانیول : اون روزی که شروع کردیم باهم قرار بزاریم بهت گفتم دوست ندارم هیچ پسری از یه کیلو متریتم رد شه واضح گفتم یا نه . ا / ت : کاملا واضح گفتی بزار منم واضح بهت بگم تو وسواس رفتاری داری چانیول تو چه بخوای چه نخوای من یه ادمم و توی این جامعه زندگی میکنم و باید باهمه ارتباط بر قرار کنم ... بعدم سریع از اونجا رفتم سه روز باهاش حرف نزدم . .... چند روز بعد) .....
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
۲۷.۴k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.