Sadismi
واقعا براتون متاسفم اینقدر منو گذارش کردین ویسگون ۵ تا قسمت فیکم رو پاک کرده مگه من با شما چیکار کردم واقعا که اگه یه بار دیگه منو گذارش قول میدم دیگه فیک نمینویسم
پنج قسمت هم خلاصه مینویسم
_____________________________________________________
بهآرامی چشماش رو باز کرد و فهمید هنوز زنده اس ازا ینکه زنده هست خیلی ناراحت شد و از گوشه چشمش قطره اشکی به پایین افتاد
_گریه نکن
وقتی صدای همسرش رو شنید خون تو رگاش یخ زد
سرشو به طرف صدا برد و همسرش که لباس دکتری پوشیده بود و چند برابر جذاب شده بود رو دید
_چرا همچین میکنی فرشته ی من
فقد تو خودش جمع شده بود و اشک میریخت
به ارومی به سمت تخت میا رفت و حرفاشو میزد
_مگه من بهت اجازه دادم بمیری
_تو میدونی چقدر اذیت شدم فرشته ی من
_ولی خوبی اینکه تو نمردی
رو به روی همسرش بود ولی سرش مخالف اون بود
چونشو گرفت و به سمت صورت خودش برد
_مگه من نمیگم وقتی با من حرف میزنی تو چشمام نگاه کن
قطره اشکی از چشمش افتاد
_فرشته من گریه نکن گریه هاتو باید برای زمانی که زیرمی بزاری
ترسید اونم خیلی
ازش جدا شد
+تو یه شیطانی
_تو هم فرشته من
که ناگهان قامت پرستار رو به رو شد
@خانم میا من رو ببخشید
+تو هم برای اون کار میکنی
@بله
+بهم بگو شغلش چیه
@متاسفم نمیتونم
از گوشه میز چاقو جراحی رو برداشت و گذاشت زیر گلوش
+بهم بگو اگه نگی خودمو میکشم
@خواهش میکنم اونو ولی کنین
چاقو رو به گلوش فشرد و از گلوش خون زیادی اومد
پرستار میخواست به بقیه خبر بده که....
+تو فقد به کسی بگو همون لحظه خودمو میکشم
@باشه میگم(لرزون) اقا مافیا هستن
+چی (لکنت)
میا با خودش میگفت اگه اینجا بمونه میمیره به در و دیوار نگاه کرد که پرستار آمپول خواب آور رو به میا تزریق کرد
و به خواب رفت
چند ساعت گذشت که کوک با سینی غذاوارد اتاق میا شد
با چهره غرق خواب مواجه شد
لبخندی زد
اون اونقدر ها هم سنگ دل نبود
رفت بقل تخت نشست
صورتش رو ناز کرد
گردنشو بوسید
موهاشو بو کرد
_من اونقدر ها هم بد نیستم فرشته ی من من فقد دوست دارم
اینو گفت و صورتشو نزدیک لباش کرد،لباشو به ارومی رو لبای فرشته اش گذاشت و بوسه ای اروم شروع کرد
بعد ۵ مین ازش جدا شد گردنشو بوسید و از اتاق رفت بیرون
همون لحظه میا چشماش رو باز کرد
سنشو گذاشت رو لبش و گفت:
+کاشکی ماهم زندگی ارومی داشتیم شیطان جذاب من
از رو تخت بلند شد و به سمت کوله پشتی که تو پر از دلار بود رفت
یه دست لباس مشکی تمام برداشت و پوشید
از اتاق بیرون رفت و با کلی بادیگارد که هر جای بیمارستان هستن مواجه شد
خیلی سوسکی از بغلشون رد شد و از بیمارستان خارج شد
جیغ خفیفی از موفق شدن زد و تا تونست دویید
دقیقا ۵ کیلومتر رو دویید و به نفس نفس افتاد
بیمارستان چون وسط جنگل بود میا هم تو جنگل میدویید که به جاده رسید و دیدی یه ماشین تاکسی داره رد میشه
جلوش وایساد
/دختر چیکار میکنی داشتی میمردی
+اجوشی خواهش میکنم کمکم کن منو سوار کن
/دختر نمیشه زن بچه ام منتظرم هستن بعدش ساعت کاری من تموم شده
+اجوشی فکر کن من دخترتم یا پسرت اونا رو هم سوار نمیکردی
/سوار شو دخترم
+مرسی اجوشی(گریه)
/کجا میری دخترم
+جایی ندارم باید برم هتل
/امروز جمعه هس و هیچ هتلی باز نیس میتونی بیای خونه ی ما
+اجوشی نمیشه لطفا من بهت زحمت میدم لطفا همین جا منو پیاده کن
/نه نمیشه بیا ببین خونه ی ما رو به روته
+مرسی اجوشی(اشک)
/گریه نکن دختر خوشگلم
+مرسیی(گریه)
پنج قسمت هم خلاصه مینویسم
_____________________________________________________
بهآرامی چشماش رو باز کرد و فهمید هنوز زنده اس ازا ینکه زنده هست خیلی ناراحت شد و از گوشه چشمش قطره اشکی به پایین افتاد
_گریه نکن
وقتی صدای همسرش رو شنید خون تو رگاش یخ زد
سرشو به طرف صدا برد و همسرش که لباس دکتری پوشیده بود و چند برابر جذاب شده بود رو دید
_چرا همچین میکنی فرشته ی من
فقد تو خودش جمع شده بود و اشک میریخت
به ارومی به سمت تخت میا رفت و حرفاشو میزد
_مگه من بهت اجازه دادم بمیری
_تو میدونی چقدر اذیت شدم فرشته ی من
_ولی خوبی اینکه تو نمردی
رو به روی همسرش بود ولی سرش مخالف اون بود
چونشو گرفت و به سمت صورت خودش برد
_مگه من نمیگم وقتی با من حرف میزنی تو چشمام نگاه کن
قطره اشکی از چشمش افتاد
_فرشته من گریه نکن گریه هاتو باید برای زمانی که زیرمی بزاری
ترسید اونم خیلی
ازش جدا شد
+تو یه شیطانی
_تو هم فرشته من
که ناگهان قامت پرستار رو به رو شد
@خانم میا من رو ببخشید
+تو هم برای اون کار میکنی
@بله
+بهم بگو شغلش چیه
@متاسفم نمیتونم
از گوشه میز چاقو جراحی رو برداشت و گذاشت زیر گلوش
+بهم بگو اگه نگی خودمو میکشم
@خواهش میکنم اونو ولی کنین
چاقو رو به گلوش فشرد و از گلوش خون زیادی اومد
پرستار میخواست به بقیه خبر بده که....
+تو فقد به کسی بگو همون لحظه خودمو میکشم
@باشه میگم(لرزون) اقا مافیا هستن
+چی (لکنت)
میا با خودش میگفت اگه اینجا بمونه میمیره به در و دیوار نگاه کرد که پرستار آمپول خواب آور رو به میا تزریق کرد
و به خواب رفت
چند ساعت گذشت که کوک با سینی غذاوارد اتاق میا شد
با چهره غرق خواب مواجه شد
لبخندی زد
اون اونقدر ها هم سنگ دل نبود
رفت بقل تخت نشست
صورتش رو ناز کرد
گردنشو بوسید
موهاشو بو کرد
_من اونقدر ها هم بد نیستم فرشته ی من من فقد دوست دارم
اینو گفت و صورتشو نزدیک لباش کرد،لباشو به ارومی رو لبای فرشته اش گذاشت و بوسه ای اروم شروع کرد
بعد ۵ مین ازش جدا شد گردنشو بوسید و از اتاق رفت بیرون
همون لحظه میا چشماش رو باز کرد
سنشو گذاشت رو لبش و گفت:
+کاشکی ماهم زندگی ارومی داشتیم شیطان جذاب من
از رو تخت بلند شد و به سمت کوله پشتی که تو پر از دلار بود رفت
یه دست لباس مشکی تمام برداشت و پوشید
از اتاق بیرون رفت و با کلی بادیگارد که هر جای بیمارستان هستن مواجه شد
خیلی سوسکی از بغلشون رد شد و از بیمارستان خارج شد
جیغ خفیفی از موفق شدن زد و تا تونست دویید
دقیقا ۵ کیلومتر رو دویید و به نفس نفس افتاد
بیمارستان چون وسط جنگل بود میا هم تو جنگل میدویید که به جاده رسید و دیدی یه ماشین تاکسی داره رد میشه
جلوش وایساد
/دختر چیکار میکنی داشتی میمردی
+اجوشی خواهش میکنم کمکم کن منو سوار کن
/دختر نمیشه زن بچه ام منتظرم هستن بعدش ساعت کاری من تموم شده
+اجوشی فکر کن من دخترتم یا پسرت اونا رو هم سوار نمیکردی
/سوار شو دخترم
+مرسی اجوشی(گریه)
/کجا میری دخترم
+جایی ندارم باید برم هتل
/امروز جمعه هس و هیچ هتلی باز نیس میتونی بیای خونه ی ما
+اجوشی نمیشه لطفا من بهت زحمت میدم لطفا همین جا منو پیاده کن
/نه نمیشه بیا ببین خونه ی ما رو به روته
+مرسی اجوشی(اشک)
/گریه نکن دختر خوشگلم
+مرسیی(گریه)
۶.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.