روزی از راه آمدم اینجا ساعتش را درست یادم نیست
روزی از راه آمدم اینجا #ساعتش را درست یادم نیست
دیدم انگار #دوستت دارم ، علّتش را درست یادم نیست
#چشم من از همان نگاه نخست ،با او احساس آشنایی کرد
#خنده اَش حالت عجیبی داشت ، حالتش را درست یادم نیست
زیر #چشمی نگاه میکردم ،صورتش را و در خیال خودم
می زدم #بوسه بر کنار لبش ، لذّتش را درست یادم نیست
باورش سخت بود و نا ممکن، که دلم بوی #عاشقی می داد
پیش از این او همیشه #تنها بود، مدّتش را درست یادم نیست
مانده بود از تمام #خاطــــره ها یک نفر در میان آئینه
اسم او #شـیـمـــــا بود، شهرتش را درست یادم نیست
#خواب او #خواب هر شبم شده بود راه تعبیر آن سرودن شعر
یک #غریبه همیشه پیش او بود ، #صورتش را درست یادم نیست
#عاقبت مَردِ مـن بین آئینه بی خبر رفت و در شبی گم شد
چون #لیاقت یا اینکه ، #جرأتش را نداشـت درست یادم نیست.....
دیدم انگار #دوستت دارم ، علّتش را درست یادم نیست
#چشم من از همان نگاه نخست ،با او احساس آشنایی کرد
#خنده اَش حالت عجیبی داشت ، حالتش را درست یادم نیست
زیر #چشمی نگاه میکردم ،صورتش را و در خیال خودم
می زدم #بوسه بر کنار لبش ، لذّتش را درست یادم نیست
باورش سخت بود و نا ممکن، که دلم بوی #عاشقی می داد
پیش از این او همیشه #تنها بود، مدّتش را درست یادم نیست
مانده بود از تمام #خاطــــره ها یک نفر در میان آئینه
اسم او #شـیـمـــــا بود، شهرتش را درست یادم نیست
#خواب او #خواب هر شبم شده بود راه تعبیر آن سرودن شعر
یک #غریبه همیشه پیش او بود ، #صورتش را درست یادم نیست
#عاقبت مَردِ مـن بین آئینه بی خبر رفت و در شبی گم شد
چون #لیاقت یا اینکه ، #جرأتش را نداشـت درست یادم نیست.....
۱.۵k
۱۲ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.