فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۸۳💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
صبح سانامی پاشد و جیمینو ندید
خیلی عصبی چنگی ب پتو زد و با حرص لبشو ب دندون گرفت
سانامی:: انگار ن انگار منم وجود دارم،یعنی چنتا مدرک از شرکت مهمتراز منو این بچن؟؟؟
با بغض بلند شد و رف سمت کمد
یه هودی درآورد و پوشید
نگاهی ب خودش تو آینه انداخت و بعد رفت بیرون
آروم و بی حوصله از پله ها اومد پایین و تو آشپزخونه
دید صبحونه آمادس
سانامی:: اگه این بچه تو شکمم نبود عمرا اگه غذا میخوردم😑
رفت نشست رو صندلی پشت میز
.....................................................................................
@ خانم باید بیدار شده باشن
& نمیدونم،اگه بیدار بود میومد ی سر میزد
@ اوناش...صبر کن
بادیگارده رفت و نزدیک در ورودی سالن وایساد
@ صبح بخیر
سانامی:: سلام
@ صبحونه خوردین؟!
سانامی:: آره
@ لطفاً برید داخل
سانامی:: بله؟؟ چرا اونوقت؟!
@ دستور عاقاس،گفتن نزاریم از عمارت بزنید بیرون حتی اگه تو حیاط برید
سانامی:: عاقا غلط کرده با تو!
@ خانم😐
سانامی:: شاید دلم بخواد اصن برم پارکی جایی چیزی پیاده روی،اصن خوب نیست تحرُک نداشته باشم
@ خب صبرکنید عاقا ک اومدن...
سانامی:: ببند دهنو
بعدشم با حرص برگشت داخل
& چش بود؟!
@ بی اعصابه😐
سانامی:: انگار من زندونی اینم...
رفت و گوشیو برداشت و شماره جیمینو گرفت...ولی جواب نمیداد
شماره شرکتشو گرفت ک یه خانم جواب داد
_ بفرمایید
سانامی:: جیمین کجاس؟!
_ بله؟!شما؟!
سانامی:: همسرشم..تو کاری نداشته باش کجا رفته
_ ت..تو اتاقشونه
سانامی:: گوشیو بده بهش
_ چطوری بدم مگه موبایله😐
سانامی:: وصلش کن ب اتاقش بی صاحاب
_ اجازه بدین
خانمه رفت و در اتاق جیمینو زد
جیمین:: بیا داخل
_ همسرتون زنگ زدن
جیمین:: چی؟! چیزی شده؟!
_ نمیدونم
جیمین:: وصلش کن ب تلفن اتاقم
_ چشم
خانمه برگشت و وصلش کرد ب تلفن اتاق کار جیمین و خودشم مشغول کاراش شد
_ انگار خوددرگیری داره...دختره حال بهم زن...
جیمین:: جونم
سانامی:: کجایی هاا؟؟
جیمین:: هیس...چرا داد میکشی؟!
سانامی:: شبا ک دیر میای،صبحام خیلی زود پامیشی میری...من تنها میمونم و اینکه نمیخام همش یحا تو خونه باشم،الان میخام برم پیاده روی
جیمین:: ببخشید بیبی،گفتم ک این چند روز سرم شلوغه بزار کارارو تموم کنم بعد...
سانامی:: باشه...ولی خودم تنهایی میتونم ک برم بیرون الان این بادیگاردا رو گذاشتی نگهبون من؟! فک کردی من زندانیم؟؟
جیمین:: آروم باش دختر چته
سانامی:: من...
جیمین:: تو غلط میکنی بزنی بیرون،میمونی خونه تا کارام تموم شه...خدافظ
......................................................................
سانامی:: ههههفففففففف قط کردددد...تو میگی شب نمیای؟؟؟ دارم برات،میدونم چیزاییو مخفی میکنی مستر پارک🗿
پارت ۸۳💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
صبح سانامی پاشد و جیمینو ندید
خیلی عصبی چنگی ب پتو زد و با حرص لبشو ب دندون گرفت
سانامی:: انگار ن انگار منم وجود دارم،یعنی چنتا مدرک از شرکت مهمتراز منو این بچن؟؟؟
با بغض بلند شد و رف سمت کمد
یه هودی درآورد و پوشید
نگاهی ب خودش تو آینه انداخت و بعد رفت بیرون
آروم و بی حوصله از پله ها اومد پایین و تو آشپزخونه
دید صبحونه آمادس
سانامی:: اگه این بچه تو شکمم نبود عمرا اگه غذا میخوردم😑
رفت نشست رو صندلی پشت میز
.....................................................................................
@ خانم باید بیدار شده باشن
& نمیدونم،اگه بیدار بود میومد ی سر میزد
@ اوناش...صبر کن
بادیگارده رفت و نزدیک در ورودی سالن وایساد
@ صبح بخیر
سانامی:: سلام
@ صبحونه خوردین؟!
سانامی:: آره
@ لطفاً برید داخل
سانامی:: بله؟؟ چرا اونوقت؟!
@ دستور عاقاس،گفتن نزاریم از عمارت بزنید بیرون حتی اگه تو حیاط برید
سانامی:: عاقا غلط کرده با تو!
@ خانم😐
سانامی:: شاید دلم بخواد اصن برم پارکی جایی چیزی پیاده روی،اصن خوب نیست تحرُک نداشته باشم
@ خب صبرکنید عاقا ک اومدن...
سانامی:: ببند دهنو
بعدشم با حرص برگشت داخل
& چش بود؟!
@ بی اعصابه😐
سانامی:: انگار من زندونی اینم...
رفت و گوشیو برداشت و شماره جیمینو گرفت...ولی جواب نمیداد
شماره شرکتشو گرفت ک یه خانم جواب داد
_ بفرمایید
سانامی:: جیمین کجاس؟!
_ بله؟!شما؟!
سانامی:: همسرشم..تو کاری نداشته باش کجا رفته
_ ت..تو اتاقشونه
سانامی:: گوشیو بده بهش
_ چطوری بدم مگه موبایله😐
سانامی:: وصلش کن ب اتاقش بی صاحاب
_ اجازه بدین
خانمه رفت و در اتاق جیمینو زد
جیمین:: بیا داخل
_ همسرتون زنگ زدن
جیمین:: چی؟! چیزی شده؟!
_ نمیدونم
جیمین:: وصلش کن ب تلفن اتاقم
_ چشم
خانمه برگشت و وصلش کرد ب تلفن اتاق کار جیمین و خودشم مشغول کاراش شد
_ انگار خوددرگیری داره...دختره حال بهم زن...
جیمین:: جونم
سانامی:: کجایی هاا؟؟
جیمین:: هیس...چرا داد میکشی؟!
سانامی:: شبا ک دیر میای،صبحام خیلی زود پامیشی میری...من تنها میمونم و اینکه نمیخام همش یحا تو خونه باشم،الان میخام برم پیاده روی
جیمین:: ببخشید بیبی،گفتم ک این چند روز سرم شلوغه بزار کارارو تموم کنم بعد...
سانامی:: باشه...ولی خودم تنهایی میتونم ک برم بیرون الان این بادیگاردا رو گذاشتی نگهبون من؟! فک کردی من زندانیم؟؟
جیمین:: آروم باش دختر چته
سانامی:: من...
جیمین:: تو غلط میکنی بزنی بیرون،میمونی خونه تا کارام تموم شه...خدافظ
......................................................................
سانامی:: ههههفففففففف قط کردددد...تو میگی شب نمیای؟؟؟ دارم برات،میدونم چیزاییو مخفی میکنی مستر پارک🗿
۱۶.۵k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.