خلافکار قسمت ۶:
تهیونگ اومد توی اتاق جیمین پشت میزش نشسته بود که تهیونگو دید،جیمین:هنوز نخوابیدی؟
تهیونگ:خب نه خوابم نبرد راستش کوک هم اتاقش نبود
جیمین:تو اومدی اتاقم درسته؟برای همین فهمیدی دختره یوری نبود،هوف باشه حداقل به یه درد بخور برو ببین کجاست
تهیونگ هم درو باز کرد رفت درو بست همینکه برگشت سه ریون رو دید،تهیونگ:چی میخوای؟
سه ریون چیزی نگفت و فقط نگاه تهیونگ کرد،تهیونگ اومد جلو سه ریون به خودش اومد رفت عقب که تهیونگ رد بشه اما تهیونگ اومد جلوش اون هرجا رفت اونم سر راهشو گرفت تهیونگ جلو اومد و سه ریون انقدر عقب رفت که خورد به دیوار تهیونگ صدای پای نگهبان هارو شنید دست سه ریون رو گرفت دویدن توی سالن نگهبان ها هم شنیدن فکر کردن کسی اومده دویدن دنبال صدا پنجره باز بود نسیمی به پرده میزد و باعث تکون خوردنش میشد تهیونگ نشست روی مبل دست سه ریون رو گرفت که سه ریون ترسید و جیغ زد:کمک
تهیونگ اونو کشید طرف خودش و سه ریون افتاد رو پای تهیونگ روی حالت نشسته و تهیونگ صورتشو گرفت و بوسیدش تا ساکت بشه همون لحظه نگهبان ها دویدن اما نسیم باعث شد پرده جلوی مبل بیاد و اونا دیده نشن برای همین نگهبان ها اشتباهی رفتن توی حیاط پشتی پرده آرام رفت کنار تهیونگ هم از سه ریون جدا شد و چشم تو چشم شدن سه ریون سریع بلند شد و دو قدم عقب رفت نگهبان ها نور انداختن که تهیونگ سه ریون رو پشت ستون کشید تا سایه اش پیدا نشه و سایه هاشون پشت ستون یکی شده بود تهیونگ سه ریون رو بغل گرفته بود وقتی دید نگهبان ها اومدن توی سالن و داشتن میگشتن سریع دست سه ریون رو گرفت و فرار!نگهبان ها تا صداشونو شنیدن دویدن اما تهیونگ و سه ریون از دیوار پریدن و اونا نرسیدن و فقط پشت سرشونو دیدن سه ریون و تهیونگ دویدن و دور شدن و رسیدن دم یه دروازه که درش باز بود رفتن با عمارت بزرگی روبه رو شدن
سه ریون:آقای کیم ما کجا اومدیم؟
تهیونگ:از امشب به بعد منو آقای کیم صدا نزن منو تهیونگ صدا کن
سه ریون:چطور ممکنه آخه شما...
تهیونگ نزدیک سه ریون شد،گفت:میخوای اتفاق توی عمارت رو یادت بیارم؟
سه ریون هم سرشو انداخت پایین گفت:باشه آ...ته...تهیونگ
تهیونگ:خوبه بریم!
بعد رفتن توی حیاط قدم میزدن که تهیونگ چشمش به اصطبلی افتاد
تهیونگ:میخوای اسب سواری کنی؟
سه ریون:چی؟آره خب یعنی نه من تاحالا اسب سوار نشدم بنظرت گیر نمیوفتیم اگر اسب هارو بیدار کنیم این حیوان آزاری نیست؟
تهیونگ:چی؟نه بابا کسی اینجا نیست ماهم که نمیخوایم با اسب ها فرار کنیم دوباره برشون میگردونیم اون با من،پس بیا یادت بدم تو همینجا بمون
تهیونگ رفت داخل دید کسی نیست یه سنگ برداشت پرت کرد به قفل کابین اسب،در باز شد،اسب بیرون دوید تهیونگ داد زد:هی!
پرید سوار شدو افسارشو گرفت
تهیونگ:خب نه خوابم نبرد راستش کوک هم اتاقش نبود
جیمین:تو اومدی اتاقم درسته؟برای همین فهمیدی دختره یوری نبود،هوف باشه حداقل به یه درد بخور برو ببین کجاست
تهیونگ هم درو باز کرد رفت درو بست همینکه برگشت سه ریون رو دید،تهیونگ:چی میخوای؟
سه ریون چیزی نگفت و فقط نگاه تهیونگ کرد،تهیونگ اومد جلو سه ریون به خودش اومد رفت عقب که تهیونگ رد بشه اما تهیونگ اومد جلوش اون هرجا رفت اونم سر راهشو گرفت تهیونگ جلو اومد و سه ریون انقدر عقب رفت که خورد به دیوار تهیونگ صدای پای نگهبان هارو شنید دست سه ریون رو گرفت دویدن توی سالن نگهبان ها هم شنیدن فکر کردن کسی اومده دویدن دنبال صدا پنجره باز بود نسیمی به پرده میزد و باعث تکون خوردنش میشد تهیونگ نشست روی مبل دست سه ریون رو گرفت که سه ریون ترسید و جیغ زد:کمک
تهیونگ اونو کشید طرف خودش و سه ریون افتاد رو پای تهیونگ روی حالت نشسته و تهیونگ صورتشو گرفت و بوسیدش تا ساکت بشه همون لحظه نگهبان ها دویدن اما نسیم باعث شد پرده جلوی مبل بیاد و اونا دیده نشن برای همین نگهبان ها اشتباهی رفتن توی حیاط پشتی پرده آرام رفت کنار تهیونگ هم از سه ریون جدا شد و چشم تو چشم شدن سه ریون سریع بلند شد و دو قدم عقب رفت نگهبان ها نور انداختن که تهیونگ سه ریون رو پشت ستون کشید تا سایه اش پیدا نشه و سایه هاشون پشت ستون یکی شده بود تهیونگ سه ریون رو بغل گرفته بود وقتی دید نگهبان ها اومدن توی سالن و داشتن میگشتن سریع دست سه ریون رو گرفت و فرار!نگهبان ها تا صداشونو شنیدن دویدن اما تهیونگ و سه ریون از دیوار پریدن و اونا نرسیدن و فقط پشت سرشونو دیدن سه ریون و تهیونگ دویدن و دور شدن و رسیدن دم یه دروازه که درش باز بود رفتن با عمارت بزرگی روبه رو شدن
سه ریون:آقای کیم ما کجا اومدیم؟
تهیونگ:از امشب به بعد منو آقای کیم صدا نزن منو تهیونگ صدا کن
سه ریون:چطور ممکنه آخه شما...
تهیونگ نزدیک سه ریون شد،گفت:میخوای اتفاق توی عمارت رو یادت بیارم؟
سه ریون هم سرشو انداخت پایین گفت:باشه آ...ته...تهیونگ
تهیونگ:خوبه بریم!
بعد رفتن توی حیاط قدم میزدن که تهیونگ چشمش به اصطبلی افتاد
تهیونگ:میخوای اسب سواری کنی؟
سه ریون:چی؟آره خب یعنی نه من تاحالا اسب سوار نشدم بنظرت گیر نمیوفتیم اگر اسب هارو بیدار کنیم این حیوان آزاری نیست؟
تهیونگ:چی؟نه بابا کسی اینجا نیست ماهم که نمیخوایم با اسب ها فرار کنیم دوباره برشون میگردونیم اون با من،پس بیا یادت بدم تو همینجا بمون
تهیونگ رفت داخل دید کسی نیست یه سنگ برداشت پرت کرد به قفل کابین اسب،در باز شد،اسب بیرون دوید تهیونگ داد زد:هی!
پرید سوار شدو افسارشو گرفت
۲۶۲
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.