انتقام 2
پارت 7
فلش بک به شب
ویو آت
رفتم غذا درست کردم میزو چیدم کوک صدا کردم داشتیم غذا میخوردیم که حس کردم تو دهنم مزه خون بلند شدم
آت :من برم دستشویی میام
کوک نگران :خوبی ؟؟
آت :ارهه
رفتم تو دستشویی از دهنم خون میومد سردردم زیاد شده بود ولی نباید به کوک بگم امروز خیلی دردسر کشیده دست و صورتمو شستم اومدم بیرون رفتم نشستم دوباره شروع کردم به غذا خوردن
کوک :آت واقعا خوبی ؟
آت :کوک خوبم نیاز نیست آنقدر نگران باشی من خوبم
کوک :آت بیا یه قولی بدیم هر وقت حالمون بد بود بهم بگیم هوم
آت :باشه
کوک :خوب میشنوم
آت :کوک خوبم فقط همون سردرد و
کوک :الان این یعنی خوبی؟
آت :بهش عادت کردم
کوک اومد پیشم و نشست روی زمین
کوک:آت ببخشید اینا همش تقصیر منه من فقط تو رو تو دردسر میندازم من اصلا شوهر خوبی نبودم (بغض)
آت :کوک کوک من خوبم همین که پیشمی باعث میشه خوب خوب بشم و دیگه خودت تنهایی فکر نکن خوب فقط بیا این چند روز ..
کوک جلو دهنمو گرفت و گفت
کوک:آت چرا فکر میکنید فقط چند روز تو زنده ای تو عمل میکنی خوب میشی از فردا هم یه خدمتکار میگیرم
آت :ولی من دوست ندارم خدمتکار داشته باشیم
کوک :حرف نباشه
آت :کوک (عصبانی)
کوک :راستی الکلم دیگه نمیخوری بودن الکل توی این خونه ممنوعه هیچ کس حق خرید الکل نداره
آت :واقعا ؟ولی من دیشب رفتم و ده تا بطری خریدمو الان میخواستم بخورم
کوک :تو تو ایییییی هوففف کجا گذاشتی شون
آت :نمیدونم شاید به خاطر این تومورس (خنده)
کوک:آت من سر تو شوخی ندارم بگو کجا گذاشتی هوم
آت :کوککک داری نامرد میشی تو الکل بخوری من نخورم
کوک:باشه آت منم نمیخورم حالا بگو کجا گذاشتی
آت :اوکی پس قول بده
کوک:بیا حالا بگو کجا گذاشتی
آت :چی رو
کوک:اتتتتت اذیت نکن شیشه های الکل کجا گذاشتی
فلش بک به شب
ویو آت
رفتم غذا درست کردم میزو چیدم کوک صدا کردم داشتیم غذا میخوردیم که حس کردم تو دهنم مزه خون بلند شدم
آت :من برم دستشویی میام
کوک نگران :خوبی ؟؟
آت :ارهه
رفتم تو دستشویی از دهنم خون میومد سردردم زیاد شده بود ولی نباید به کوک بگم امروز خیلی دردسر کشیده دست و صورتمو شستم اومدم بیرون رفتم نشستم دوباره شروع کردم به غذا خوردن
کوک :آت واقعا خوبی ؟
آت :کوک خوبم نیاز نیست آنقدر نگران باشی من خوبم
کوک :آت بیا یه قولی بدیم هر وقت حالمون بد بود بهم بگیم هوم
آت :باشه
کوک :خوب میشنوم
آت :کوک خوبم فقط همون سردرد و
کوک :الان این یعنی خوبی؟
آت :بهش عادت کردم
کوک اومد پیشم و نشست روی زمین
کوک:آت ببخشید اینا همش تقصیر منه من فقط تو رو تو دردسر میندازم من اصلا شوهر خوبی نبودم (بغض)
آت :کوک کوک من خوبم همین که پیشمی باعث میشه خوب خوب بشم و دیگه خودت تنهایی فکر نکن خوب فقط بیا این چند روز ..
کوک جلو دهنمو گرفت و گفت
کوک:آت چرا فکر میکنید فقط چند روز تو زنده ای تو عمل میکنی خوب میشی از فردا هم یه خدمتکار میگیرم
آت :ولی من دوست ندارم خدمتکار داشته باشیم
کوک :حرف نباشه
آت :کوک (عصبانی)
کوک :راستی الکلم دیگه نمیخوری بودن الکل توی این خونه ممنوعه هیچ کس حق خرید الکل نداره
آت :واقعا ؟ولی من دیشب رفتم و ده تا بطری خریدمو الان میخواستم بخورم
کوک :تو تو ایییییی هوففف کجا گذاشتی شون
آت :نمیدونم شاید به خاطر این تومورس (خنده)
کوک:آت من سر تو شوخی ندارم بگو کجا گذاشتی هوم
آت :کوککک داری نامرد میشی تو الکل بخوری من نخورم
کوک:باشه آت منم نمیخورم حالا بگو کجا گذاشتی
آت :اوکی پس قول بده
کوک:بیا حالا بگو کجا گذاشتی
آت :چی رو
کوک:اتتتتت اذیت نکن شیشه های الکل کجا گذاشتی
۳.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.