خلافکار ناتنی من پارت ۴ ♡ (:
کوک : که دیدم یه دختر شکل هیناتا داره میدوعه یکم که رفتم جلو دیدم هیناتاست 😂
هیناتا : هنوز به اون شرکت بی صاحاب نرسیده بودم که یهو یه ماشین مدل بالا جلوم پیچید . که دیدم کوکه
کوک : هنوز نرسیدی شرکتت ؟😂
هیناتا : منو که میگ میگ تصور نکردی ایشالا .
کوک : شاید ، بگذریم بپر بالا ببرمت شرکت .
هیناتا : نمیخوام ممنون .
کوک : باشه فقط شب نیای خونه بگی اخراجم کردن .
هیناتا : هی هی باشه اومدم . سوار شدم کوک حرکت کرد زیر چشمی نگاش کردم یه لحظه دلم ضعف رفت براش . کوک بایه دستش داشت میروند و اون دستش هم رو پاش بود .
کوک : لطفا بعد دید زدنت بگو شرکتت کجاست .
هیناتا : چ..چی منکه دید نمیزنم .
کوک: هعییی بخیال قصد نداری بگی شرکتت کجاست .
هیناتا : برو..... ( مثلا آدرس گف )
کوک : آدرس شرکتی که توش کار میکرد شرکتی بود که بابام رئیسش بود . نکنه اون تو شرکت بابام کار میکرد .
هیناتا: اینجاست ممنون خدافظ . خواستم درو باز کنم که دیدم در قفله .. میشه درو باز کنی .
کوک : اسم رئیس شرکتت چیه ؟
هیناتا : چرا ؟
کوک : گفتم اسم رئیس شرکتت چیه ؟ ( عصبی *)
هیناتا : جئون سانگ .
کوک : ببین اگه رئییست ازت در مورد خانواده ات پرسید هیچییی نمیگی .
هیناتا : خب چرا چه خبره ؟
کوک : ببین خانوم خوشگله من هنوز انتقام دیشب که زدی تو دلم رو نگرفتم نزار همینجا بگیرم . ( صورتشو نزدیک صورت هیناتا کرده )
هیناتا : ب..باشه حالا م..میشه در ماشینو باز کنی ؟
کوک : برو. ( پوزخند *)
هیناتا : سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم تو شرکت انقد قلبم تند میزد قفسه ی سینم درد گرفته بود .
{ پرش زمانی به شب }
هیناتا : رفتم خونه به مامان و بابام سلام کردم و رفتم اتاقم رفتم یه دوش بگیرم خودمو شستم و حوله تنم کردم و اومدم جایه کمدم تا لباس بردارم که یهو در باز شد و کوک اومد داخل...
جیغغغغغغغغغ عوضی منحرف چرا بدون در زدن میای توووو .
کوک : چ..چیزه میخواستم بگم م..مامان کارمون داره . الفرارررر
هیناتا : برو گمشووووو ( درو محکم بست )
لباس راحتیمو پوشیدم و رفتم طبقه ی پایین.
سویون : خب بچه ها میدونید که فردا یه جشن برايه خلافکارا برگذار میشه و هر کسی با عشقش میره و کوک هم چون کسی نیست هیناتا من ازت میخوام تو اونجا نقش نامزد کوک رو بازی کنی .
هیناتا : چییییییییییی ؟
کوک : مامان من باید با این برم ؟
راوی : کوک و هیناتا همش بهم تیکه مینداختن که با نگاه سویون هردو چشم بسته گفتن چشم .🙄
{ پرش زمانی به فردا }
.......
لایک و کامنت یادتون نره 💜💜
هیناتا : هنوز به اون شرکت بی صاحاب نرسیده بودم که یهو یه ماشین مدل بالا جلوم پیچید . که دیدم کوکه
کوک : هنوز نرسیدی شرکتت ؟😂
هیناتا : منو که میگ میگ تصور نکردی ایشالا .
کوک : شاید ، بگذریم بپر بالا ببرمت شرکت .
هیناتا : نمیخوام ممنون .
کوک : باشه فقط شب نیای خونه بگی اخراجم کردن .
هیناتا : هی هی باشه اومدم . سوار شدم کوک حرکت کرد زیر چشمی نگاش کردم یه لحظه دلم ضعف رفت براش . کوک بایه دستش داشت میروند و اون دستش هم رو پاش بود .
کوک : لطفا بعد دید زدنت بگو شرکتت کجاست .
هیناتا : چ..چی منکه دید نمیزنم .
کوک: هعییی بخیال قصد نداری بگی شرکتت کجاست .
هیناتا : برو..... ( مثلا آدرس گف )
کوک : آدرس شرکتی که توش کار میکرد شرکتی بود که بابام رئیسش بود . نکنه اون تو شرکت بابام کار میکرد .
هیناتا: اینجاست ممنون خدافظ . خواستم درو باز کنم که دیدم در قفله .. میشه درو باز کنی .
کوک : اسم رئیس شرکتت چیه ؟
هیناتا : چرا ؟
کوک : گفتم اسم رئیس شرکتت چیه ؟ ( عصبی *)
هیناتا : جئون سانگ .
کوک : ببین اگه رئییست ازت در مورد خانواده ات پرسید هیچییی نمیگی .
هیناتا : خب چرا چه خبره ؟
کوک : ببین خانوم خوشگله من هنوز انتقام دیشب که زدی تو دلم رو نگرفتم نزار همینجا بگیرم . ( صورتشو نزدیک صورت هیناتا کرده )
هیناتا : ب..باشه حالا م..میشه در ماشینو باز کنی ؟
کوک : برو. ( پوزخند *)
هیناتا : سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم تو شرکت انقد قلبم تند میزد قفسه ی سینم درد گرفته بود .
{ پرش زمانی به شب }
هیناتا : رفتم خونه به مامان و بابام سلام کردم و رفتم اتاقم رفتم یه دوش بگیرم خودمو شستم و حوله تنم کردم و اومدم جایه کمدم تا لباس بردارم که یهو در باز شد و کوک اومد داخل...
جیغغغغغغغغغ عوضی منحرف چرا بدون در زدن میای توووو .
کوک : چ..چیزه میخواستم بگم م..مامان کارمون داره . الفرارررر
هیناتا : برو گمشووووو ( درو محکم بست )
لباس راحتیمو پوشیدم و رفتم طبقه ی پایین.
سویون : خب بچه ها میدونید که فردا یه جشن برايه خلافکارا برگذار میشه و هر کسی با عشقش میره و کوک هم چون کسی نیست هیناتا من ازت میخوام تو اونجا نقش نامزد کوک رو بازی کنی .
هیناتا : چییییییییییی ؟
کوک : مامان من باید با این برم ؟
راوی : کوک و هیناتا همش بهم تیکه مینداختن که با نگاه سویون هردو چشم بسته گفتن چشم .🙄
{ پرش زمانی به فردا }
.......
لایک و کامنت یادتون نره 💜💜
۴.۰k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.