شوهر سخت گیر من پارت ۳۲
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑𝟐
منشی از اتاق رفت بیرون منم خودمو جمعو جور کردم و از اتاق زدم بیرون
کوک ویو:
ا.ت داره اعصابمو بهم میزنه داشتم کم کم باهاش اشتی میکردم که گند زد به حالمون اه بهم اعتماد نداره بهتر همینه که از هم جدا شیم سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت خونه چند دقیقه تو راه بودم و رسیدم از ماشین پیاده شدم زوود رفتم داخل خونه
کوک:مامان
+جانم پسرم
کوک:میخام باهات یکم حرف بزنم
+بگو
کوک:بیا بریم اتاق مطالعه
+باشه
مامانمو راهی کردم سمت اتاق مطالعه
+خوب پسرم چی میخواستی بگی
کوک:به پیشنهادت فکر کردم و قبولش کردم
+واقعا
کوک:بله
+درست ترین کار همینه
رادیکا ویو:
از حموم اومدم بیرون و یه اهنگ پلی کرد داشتم میرقصید که یه چیزی توجهمو جلب کرد جونگ کوک داشت با اون پیر زنه اه منظور مادرشه داشتن حرف میزدند مه کوک اونو به سمت اتاق مطالعه همراهی مرد منم زود زود رفتم فالگوش وایسادم اون درباره ی چه پیشنهادی حرف میزدن همینطوری داشتم به حرفاشون گوش میدادم که در باز شد منم افتادم
کوک:خوبی
÷خوبن
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
÷خوب من
کوک: ولش
و جونگ کوک رفت منم خودمو جمع پ جور کردم
+ببینم تو فالگوش وایساده بودی
÷نه نه
+اگه وایساده ام بودی اشکالی نداره
÷درباره ی چه پیشنهادی حرف میزدین
+وای بیا بغلم
این پیر زنه منو بغل کردی خیلی ذوق زده بود همه حرفاش با ذوق و خنده بود حتما یه خبری هست
÷چیشده خاله
+خاله نه مادر جان*ذوق و خنده*
÷یعنی چی
+یعنی کوک قبول کرد با تو ازدواج کنه*ذوق و خنده*
÷چی واییی یعنی قرار من خانوم این خونه بشم
+اره
÷بیا بغلم خاله نه یعنی مادر جان
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑𝟐
منشی از اتاق رفت بیرون منم خودمو جمعو جور کردم و از اتاق زدم بیرون
کوک ویو:
ا.ت داره اعصابمو بهم میزنه داشتم کم کم باهاش اشتی میکردم که گند زد به حالمون اه بهم اعتماد نداره بهتر همینه که از هم جدا شیم سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت خونه چند دقیقه تو راه بودم و رسیدم از ماشین پیاده شدم زوود رفتم داخل خونه
کوک:مامان
+جانم پسرم
کوک:میخام باهات یکم حرف بزنم
+بگو
کوک:بیا بریم اتاق مطالعه
+باشه
مامانمو راهی کردم سمت اتاق مطالعه
+خوب پسرم چی میخواستی بگی
کوک:به پیشنهادت فکر کردم و قبولش کردم
+واقعا
کوک:بله
+درست ترین کار همینه
رادیکا ویو:
از حموم اومدم بیرون و یه اهنگ پلی کرد داشتم میرقصید که یه چیزی توجهمو جلب کرد جونگ کوک داشت با اون پیر زنه اه منظور مادرشه داشتن حرف میزدند مه کوک اونو به سمت اتاق مطالعه همراهی مرد منم زود زود رفتم فالگوش وایسادم اون درباره ی چه پیشنهادی حرف میزدن همینطوری داشتم به حرفاشون گوش میدادم که در باز شد منم افتادم
کوک:خوبی
÷خوبن
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
÷خوب من
کوک: ولش
و جونگ کوک رفت منم خودمو جمع پ جور کردم
+ببینم تو فالگوش وایساده بودی
÷نه نه
+اگه وایساده ام بودی اشکالی نداره
÷درباره ی چه پیشنهادی حرف میزدین
+وای بیا بغلم
این پیر زنه منو بغل کردی خیلی ذوق زده بود همه حرفاش با ذوق و خنده بود حتما یه خبری هست
÷چیشده خاله
+خاله نه مادر جان*ذوق و خنده*
÷یعنی چی
+یعنی کوک قبول کرد با تو ازدواج کنه*ذوق و خنده*
÷چی واییی یعنی قرار من خانوم این خونه بشم
+اره
÷بیا بغلم خاله نه یعنی مادر جان
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۶۴.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.