از من نترس پارت 13
کوک:هق خوبی هق
ا/ت:خوبم هق دیگه گریه نکن هق
ته:هیییی باش بابا فهمیدم همو دوس دارین بابابزرگ برنامه عروسی اینا رو بچین
پدر بزرگ:اتفاقا ب اینم فک کردم ی کم ک ا/ت حالش بهتر شد ی جشن مفصل میگیریم🙄
ا/ت:اینکار رو دستتون موندم میخواید بدید برم والا
همه:درحال جر خوردن
الیانا:ن اینکه از کوک خوشت نمیاداااا میخوایم ب زور ب هم بدیم تون
کوک و ا/ت: هر هر خندیدیم
کوک:ما همدیگرو دوس داریم هبچ وقت زوری نیس
ا/ت:عام کوک میتونم ازت ی درخواستی کنم
کوک:جانم بگو
ا/ت:میشه با دوستام توی دنیای انسانا برم بیرون
کوک:اما.....
پدربزرگ:اره دخترم
ولی اینو بهت بگم امروز روز یه ک مامان باباتونو برای بیدار شدن حس ومپایریت انتخاب کردم و اون حس بیدار میشه پس حواست باشه دخترم
ا/ت:چییییی یعنی چییی یعنی من خوناشامیم فعال میشه کی ساعت چند
پدربزرگ:نمیدونم
ته:خوبه بلاخره ب جمع ما می پیوندی
ا/ت:ببند 😐
سلاااامممم ادمینتون اومد با فیک حمایتتتتت الان پارت بعد رو میزارم
.
ا/ت:خوبم هق دیگه گریه نکن هق
ته:هیییی باش بابا فهمیدم همو دوس دارین بابابزرگ برنامه عروسی اینا رو بچین
پدر بزرگ:اتفاقا ب اینم فک کردم ی کم ک ا/ت حالش بهتر شد ی جشن مفصل میگیریم🙄
ا/ت:اینکار رو دستتون موندم میخواید بدید برم والا
همه:درحال جر خوردن
الیانا:ن اینکه از کوک خوشت نمیاداااا میخوایم ب زور ب هم بدیم تون
کوک و ا/ت: هر هر خندیدیم
کوک:ما همدیگرو دوس داریم هبچ وقت زوری نیس
ا/ت:عام کوک میتونم ازت ی درخواستی کنم
کوک:جانم بگو
ا/ت:میشه با دوستام توی دنیای انسانا برم بیرون
کوک:اما.....
پدربزرگ:اره دخترم
ولی اینو بهت بگم امروز روز یه ک مامان باباتونو برای بیدار شدن حس ومپایریت انتخاب کردم و اون حس بیدار میشه پس حواست باشه دخترم
ا/ت:چییییی یعنی چییی یعنی من خوناشامیم فعال میشه کی ساعت چند
پدربزرگ:نمیدونم
ته:خوبه بلاخره ب جمع ما می پیوندی
ا/ت:ببند 😐
سلاااامممم ادمینتون اومد با فیک حمایتتتتت الان پارت بعد رو میزارم
.
۷۵.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.