دلبر جان

دلبر جان
آمدنت را در پاییز انتظار میکشیدم
تا عاشقی هایمان بوی باران بگیرد
و برگ ها به باهم بودنمان رنگ ببخشند
اما نیامدی
اصلا ، فدای آن تار موهایی که روی پیشانی ات میریزی
زمستان را که از ما نگرفته اند
فقط ، خوب خودت را بپوشان
نکند در راه ، اسیر سرما شوی !
#فرهاد_محمودی
دیدگاه ها (۳)

کاش "عشـــق"،دوچرخه کودکیِمان بود.لااقل ؛نوبتی اَش، به ما می...

یه لحظه صبر کن رفیق لا به لای شلوغی و کلافگی و سخت گرفتن های...

هر روز #صبح ,که #چشم می‌گشایی ،یعنی قرار است که باشی ...یعنی...

#صبح باور #عشق است در لبخند آسمانی تو !وقتی چشم هایت را باز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط