میروم از شهر تان سوی دیارِ دیگری
میرومازشهر تان سوی دیارِ دیگری
این قطار اما نشد، با آن قطار دیگری
میروم آزورده ام مقصد نمیدانم کجاست
میروم شاید بیاید دل ، قرارِ دیگری
مال من بودی ولی تقدیر ما اینگونه خواست
زیر باران همقدم باشی ، کنارِ دیگری
زخمهای سینه من بیشتر از آشناست
داشتم ، از دوستانم انتظار دیگری
این قطار اما نشد، با آن قطار دیگری
میروم آزورده ام مقصد نمیدانم کجاست
میروم شاید بیاید دل ، قرارِ دیگری
مال من بودی ولی تقدیر ما اینگونه خواست
زیر باران همقدم باشی ، کنارِ دیگری
زخمهای سینه من بیشتر از آشناست
داشتم ، از دوستانم انتظار دیگری
۵.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.