فیک تهیونگ(پارت۴)
یونگی: چی؟ خواهرم رو ول کن.. ته سو اگه بلایی سر یونهی بیاری قول نمیدم زنده بمونی(با خشم و عربده)
ته سو: خواهیم دید...(پوزخند)
*از دید تهیونگ*
حسابی شکه شده بودم. از اون طرف اینکه یونهی شوهر و بچه داشته اینم از این طرف که ته سو یونهی رو با خودش برد. میخواستم تقلا کنم و یونهی رو نجات بدم، میخواستم مثل یونگی هیونگ فریاد بزنم ولش کنن ولی جرعتش رو نداشتم. من...من یه بازنده ام.
*از دید یونهی*
ادم های ته سو منو به اتاقی منتقل میکردن که نمیفهمیدم چه جور اتاقی هست ولی با دیدنش اشک در چشمانم حلقه زد.
یونهی: این... اینجا که...
ته سو: درسته. اینجا اتاق پسرمونه. ما اینجا رو بعد از اینکه جنسیتش مشخص شد اماده کردیم . یادمه چقدر سر اینکه حالا که پسره تم اتاقش رو چه رنگی کنیم، بحث کردیم. حتی برای پسرمون اسم هم انتخاب کردیم... جونگ هو
یونهی: به معنای دوست داشتن(با بغض)
ته سو: درسته اما من نمیتونم ببخشمت چون تو یه قاتلی...
(فلش بک)
*از دید یونهی*
یونهی: ته سو باور کن من باعث مرگش نشدم(با گریه)
ته سو: نمیخوام چیز دیگه ازت بشنوم پس هرچه سریع تر از جلوی چشمام گم شو.
یونهی: من دارم راست میگم. من به دکتر پول ندادم تا پسرمونو سقط کنه. مطمعنم یه اتف......اخخخ
تنها یه سیلی باعث شد اعتمادم به ته سو از دست بره. کسی که کم تر از گل بهم نمیگفت، بهم سیلی زد.
ته سو: برگه های طلاق رو برات میفرستم.حالا از جلو چشمام گم شو و دیگه اینجا نیا.
راهم رو سمت پل هان گرفتم تا خودمو از این وضعیت خلاص کنم. شاید منم باید میرفتم پیش پسرم. روی نرده پل ایستادم و کمی از نسیم زمستانی رو وارد ریه هایم کردم و پاهایم رو وادار به پایین انداختن خودم کردم اما....
اینم پارت ۴ امیدوارم لذت برده باشید🪴💜
#bts #army #namjoon #jin #suga #jhope #jimin #taehyung #jk #rm #wwh #agustd #sunshin #mochi #v #golden #seven #purple #korea#seoul #kdrama #kpop #lgbt #anime #wisgoon #تکپارتی #چندپارتی #سناریو #فیک #ویسگون
ته سو: خواهیم دید...(پوزخند)
*از دید تهیونگ*
حسابی شکه شده بودم. از اون طرف اینکه یونهی شوهر و بچه داشته اینم از این طرف که ته سو یونهی رو با خودش برد. میخواستم تقلا کنم و یونهی رو نجات بدم، میخواستم مثل یونگی هیونگ فریاد بزنم ولش کنن ولی جرعتش رو نداشتم. من...من یه بازنده ام.
*از دید یونهی*
ادم های ته سو منو به اتاقی منتقل میکردن که نمیفهمیدم چه جور اتاقی هست ولی با دیدنش اشک در چشمانم حلقه زد.
یونهی: این... اینجا که...
ته سو: درسته. اینجا اتاق پسرمونه. ما اینجا رو بعد از اینکه جنسیتش مشخص شد اماده کردیم . یادمه چقدر سر اینکه حالا که پسره تم اتاقش رو چه رنگی کنیم، بحث کردیم. حتی برای پسرمون اسم هم انتخاب کردیم... جونگ هو
یونهی: به معنای دوست داشتن(با بغض)
ته سو: درسته اما من نمیتونم ببخشمت چون تو یه قاتلی...
(فلش بک)
*از دید یونهی*
یونهی: ته سو باور کن من باعث مرگش نشدم(با گریه)
ته سو: نمیخوام چیز دیگه ازت بشنوم پس هرچه سریع تر از جلوی چشمام گم شو.
یونهی: من دارم راست میگم. من به دکتر پول ندادم تا پسرمونو سقط کنه. مطمعنم یه اتف......اخخخ
تنها یه سیلی باعث شد اعتمادم به ته سو از دست بره. کسی که کم تر از گل بهم نمیگفت، بهم سیلی زد.
ته سو: برگه های طلاق رو برات میفرستم.حالا از جلو چشمام گم شو و دیگه اینجا نیا.
راهم رو سمت پل هان گرفتم تا خودمو از این وضعیت خلاص کنم. شاید منم باید میرفتم پیش پسرم. روی نرده پل ایستادم و کمی از نسیم زمستانی رو وارد ریه هایم کردم و پاهایم رو وادار به پایین انداختن خودم کردم اما....
اینم پارت ۴ امیدوارم لذت برده باشید🪴💜
#bts #army #namjoon #jin #suga #jhope #jimin #taehyung #jk #rm #wwh #agustd #sunshin #mochi #v #golden #seven #purple #korea#seoul #kdrama #kpop #lgbt #anime #wisgoon #تکپارتی #چندپارتی #سناریو #فیک #ویسگون
۱۱.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.