طلوع می کند از شرق خاطرش ایمان

طلوع می کند از شرق خاطرش ایمان
غروب می کند از غرب خانه اش انسان
سپس طلیعه ی انسان طلوع جاویدان
بسوی مشرق خضر آیدش هزار نشان
سبوی غربی میخانه را بنوشانوش
یه بوی عطر نگاهش نسشته ناز جوان
همیشه بر لبش از عطر و نور لبخندی است
شمیم عشق به قلبش نشسته نیک نشان
هنوز هم که هنوز است من وحید و مست
غزل‌سرایی معشوقکان کنم منم ساسان
مجموعه اشعار ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/6kSkqEb@sasankhaksar1357VAHIDTOISERKANI
https://pin.it/6kSkqEbFaith rises from the east
It sets in the west of his house
Then the dawn of man is the eternal dawn
A thousand signs will come towards Mashreq Khizr
Drink the pub in West Cebu
There is no smell of perfume in his eyes, young naz
He always has a smile on his face
Shamim love is sitting in his heart, good show
I am still lonely and drunk
I will sing the lyrics of lovers, I am Sasan
A collection of Sasan Khaksar's poems attributed to Vahid Tuysarkani
https://pin.it/6kSkqEb@sasankhaksar1357VAHIDTOISERKANI
https://pin.it/6kSkqEb