part 147
#part_147
#فرار
من عروسک تو نیستم که هر جور دلت خواست بازیم بدی اگه میخواستی جلو هر کس و ناکسی فیلم بیام باید همون روز اول بهم میگفتی اقای کاشی
از عصبانیت سرخ شده بود و طبق معمول رگ گردنش زده بود بیرون چیزی نگفت چیزیم نداشت که بگه قرارمون از اول همین بود ای خوشم میاد حررص میخووره ولی خیلی بد زدم تو سرش حرفاشو یهو خیلی غیر منتظره تو یه حرکت سریع بازومو گرفت و جامونو عوض کرد حالا من پشتم به در اشپزخونه بود و صورت ارسلانم تو پنج سانتی صورتم
خواست با حرص چیزی بگه که نمیدونم چی پشت سرم دید که خیره شد به پشت سرم یه صدای پا توجهمو جلب کرد با ترس تقلا کردم یکم ازش فاصله بگیرم که از شانسم دستمو خوند و به خودش نزدیک ترم کرد جوری که نفساش به صورتم میخورد یه لبخند معنی دار نشست رو ل*ب*ش و بی توجه به چشمای گرد شده و دهن باز من زمزمه کرد
- الان کاری میکنم که عملی جبران شه عزیزم
تا خواستم حرف شاخ و دم دارشو واسه خودم ترجمه و هضم کنمدیهو ل*ب*شو محکم چسبوند رو ل*ب*م و اینبار درست و حسابی رفتم تو شوک انگار زمان ایستاد و من ناخوداگاه چشمام بسته شد برای یه لحشه کم اوردم و بدنم شل شد که اگه ارسلان محکم نگهم نداشته بود پخش زمین میشدم دوباره شروع کردم تلاش کردن انگار تازه بیدار شده بودمبی توجه به تقلا های ضعیف من با ولع منو میب*و*سید و بدون هیچ زحمتی دوتا دستمو با یه دستش سفت گرفته بود و دست دیگش پشت کمرم با خشونت کشیده میشد مثلا برای نوازش شک نداشتم نازنین پشت سرمونه چون ارسلان میخواست تلافی کنه حالا هم واسه من هم واسه سردیم جلو نازنین دیگه داشتم نفس کم میوردم که یه گاز کوچیک از ل*ب*م گرفت و کشید کنار جفتمون نفس نفس میزدیم دلم میخواست رسما دارش بزنم ولی حتی از خجالت نمیتونستم چشممو باز کنم بدنم داغ شده بود و داشتم زیر نگاه خمار ارسلان از خجالت آب می شدم حتی صدایی از پشت سرمم نمیومد یعنی نازنینم مارو دید ؟؟
#فرار
من عروسک تو نیستم که هر جور دلت خواست بازیم بدی اگه میخواستی جلو هر کس و ناکسی فیلم بیام باید همون روز اول بهم میگفتی اقای کاشی
از عصبانیت سرخ شده بود و طبق معمول رگ گردنش زده بود بیرون چیزی نگفت چیزیم نداشت که بگه قرارمون از اول همین بود ای خوشم میاد حررص میخووره ولی خیلی بد زدم تو سرش حرفاشو یهو خیلی غیر منتظره تو یه حرکت سریع بازومو گرفت و جامونو عوض کرد حالا من پشتم به در اشپزخونه بود و صورت ارسلانم تو پنج سانتی صورتم
خواست با حرص چیزی بگه که نمیدونم چی پشت سرم دید که خیره شد به پشت سرم یه صدای پا توجهمو جلب کرد با ترس تقلا کردم یکم ازش فاصله بگیرم که از شانسم دستمو خوند و به خودش نزدیک ترم کرد جوری که نفساش به صورتم میخورد یه لبخند معنی دار نشست رو ل*ب*ش و بی توجه به چشمای گرد شده و دهن باز من زمزمه کرد
- الان کاری میکنم که عملی جبران شه عزیزم
تا خواستم حرف شاخ و دم دارشو واسه خودم ترجمه و هضم کنمدیهو ل*ب*شو محکم چسبوند رو ل*ب*م و اینبار درست و حسابی رفتم تو شوک انگار زمان ایستاد و من ناخوداگاه چشمام بسته شد برای یه لحشه کم اوردم و بدنم شل شد که اگه ارسلان محکم نگهم نداشته بود پخش زمین میشدم دوباره شروع کردم تلاش کردن انگار تازه بیدار شده بودمبی توجه به تقلا های ضعیف من با ولع منو میب*و*سید و بدون هیچ زحمتی دوتا دستمو با یه دستش سفت گرفته بود و دست دیگش پشت کمرم با خشونت کشیده میشد مثلا برای نوازش شک نداشتم نازنین پشت سرمونه چون ارسلان میخواست تلافی کنه حالا هم واسه من هم واسه سردیم جلو نازنین دیگه داشتم نفس کم میوردم که یه گاز کوچیک از ل*ب*م گرفت و کشید کنار جفتمون نفس نفس میزدیم دلم میخواست رسما دارش بزنم ولی حتی از خجالت نمیتونستم چشممو باز کنم بدنم داغ شده بود و داشتم زیر نگاه خمار ارسلان از خجالت آب می شدم حتی صدایی از پشت سرمم نمیومد یعنی نازنینم مارو دید ؟؟
۱.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.