جراح من💙p16
* قابل توجه پدر مادرا و نیو ارمی ها : فیکه و واقعی نیست! این هیچ ربطی به خود اعضا نداره*
یونا : پذیرش رو مخ * اه (توی دلش)
*فلش بک به 5 دقیقه قبل*
پذیرش(لارا) : مشغول کار بودم که دیدم یونا داره میاد ، یااااا دوباره چی شده احتمالا دنبال نامجون میگرده *
*حال(اکنون)*
یونا: نمیتونید چیزی بگید ؟
پذیرش(لارا) : خیر !
یونا : *میدونستم کار به اینا میرسه برای همی سلاحمو با خودم اوردم*اگه انقدر بهت پول بدم چی ؟
(500 هزار دلار پول نقد)
پذیرش (لارا): *رشوه ، خیلی قدیمی شده، نامحسوس حراست رو خبر کردم*خخ..خب...
حراست: روز روشن به دکتر لی رشوه ... نه نه نه !
یونا : *روبه لارا* شما پزشک هستید ؟
لارا: بله! فقط چند دقیقه مسئولیت پذیرش رو به من سپردن، این خانوم رو ببرینش!
یونا: چییییییی؟؟؟
حراست : شما با ما میایید..
(حراست یونا رو از بیمارستان انداخت بیرون)
یونا : اوپااااا ، کجایی؟؟؟
****************************
جین : بلخره داریم میرسیم...
سوهو :بلخرههههههههه...(ایشونم هم خستس)
میا : خدارو شکر....*اروم*
جیمین : شنیدماااااا*طلب کارانه*
ا/ت: باشه حالا دعوا رو بزارین برای بعدا .
(ا/ت ،نامجون ،جین ، لیا ، میا ، سوهو و جیمین ،رسیدن به پارک جنگلی)
جیمین: آخیش رسیدم ، یکم هوای تازه...*نفس عمیق*
سوهو : موقع رانندگی اذیت نشدی ؟
جیمین : نه چرا میپرسی ؟
سوهو : آخه فک کردم چون پاهات به زور میرسید به پدال ، گاز و ترمز اذیت شده باشی!
جیمین:سووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو......*عصبانی*(جناب سوهو بچمو اذیت کردی باید تاوانشم بدی)
سوهو : الفرارررررررررررررررر...
میا : هی هی هی *خنده*
لیا: مثل بچه های دوساله افتادن به جون هم *خنده*
میا : جیمین روی قدش خیلی حساسه ...
ا/ت: مشخصه ...
(نامجون به سوهو و جیمین نگاه میکنه و پیش خودش میگه ایا این دو تا ایا بالا 20 سالشونه ؟ )
جین : به چی فک میکنی ؟*لبخند شیطانی*
نامجون : چچ..چیه؟ ها ؟ چرا اونجوری نگاه میکنی؟
جین : چیز خاصی نیست*لبخند شیطانی محو*
نامجون :*این چرا مشکوک میزنه ؟*
یونا : پذیرش رو مخ * اه (توی دلش)
*فلش بک به 5 دقیقه قبل*
پذیرش(لارا) : مشغول کار بودم که دیدم یونا داره میاد ، یااااا دوباره چی شده احتمالا دنبال نامجون میگرده *
*حال(اکنون)*
یونا: نمیتونید چیزی بگید ؟
پذیرش(لارا) : خیر !
یونا : *میدونستم کار به اینا میرسه برای همی سلاحمو با خودم اوردم*اگه انقدر بهت پول بدم چی ؟
(500 هزار دلار پول نقد)
پذیرش (لارا): *رشوه ، خیلی قدیمی شده، نامحسوس حراست رو خبر کردم*خخ..خب...
حراست: روز روشن به دکتر لی رشوه ... نه نه نه !
یونا : *روبه لارا* شما پزشک هستید ؟
لارا: بله! فقط چند دقیقه مسئولیت پذیرش رو به من سپردن، این خانوم رو ببرینش!
یونا: چییییییی؟؟؟
حراست : شما با ما میایید..
(حراست یونا رو از بیمارستان انداخت بیرون)
یونا : اوپااااا ، کجایی؟؟؟
****************************
جین : بلخره داریم میرسیم...
سوهو :بلخرههههههههه...(ایشونم هم خستس)
میا : خدارو شکر....*اروم*
جیمین : شنیدماااااا*طلب کارانه*
ا/ت: باشه حالا دعوا رو بزارین برای بعدا .
(ا/ت ،نامجون ،جین ، لیا ، میا ، سوهو و جیمین ،رسیدن به پارک جنگلی)
جیمین: آخیش رسیدم ، یکم هوای تازه...*نفس عمیق*
سوهو : موقع رانندگی اذیت نشدی ؟
جیمین : نه چرا میپرسی ؟
سوهو : آخه فک کردم چون پاهات به زور میرسید به پدال ، گاز و ترمز اذیت شده باشی!
جیمین:سووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو......*عصبانی*(جناب سوهو بچمو اذیت کردی باید تاوانشم بدی)
سوهو : الفرارررررررررررررررر...
میا : هی هی هی *خنده*
لیا: مثل بچه های دوساله افتادن به جون هم *خنده*
میا : جیمین روی قدش خیلی حساسه ...
ا/ت: مشخصه ...
(نامجون به سوهو و جیمین نگاه میکنه و پیش خودش میگه ایا این دو تا ایا بالا 20 سالشونه ؟ )
جین : به چی فک میکنی ؟*لبخند شیطانی*
نامجون : چچ..چیه؟ ها ؟ چرا اونجوری نگاه میکنی؟
جین : چیز خاصی نیست*لبخند شیطانی محو*
نامجون :*این چرا مشکوک میزنه ؟*
۳.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.