❥𝐩𝐚𝐫𝐭/𝟏𝟎
ساعت 7:00پارت جدید
ممنون از عشقولکام که حمایت کردید اما شمایی که میایی پی وی دوست عزیز من آرمیم و صد بار هم گفتم اصلا قصد خراب کردن پسرا رو ندارم مینویسم چون نویسندگی رو دوست دارم شما که دوست نداری نخون با تشکر
بعد حرفش روم خیمه زد و صورتش و نزدیکم کرد به حدی که نفسای ارزشمندش به صورتم میخورد و رو لبام زمزمه کرد
جیهوپ:میدونستی لبات خوشمزه ترین طعم و دارن، هوم؟
یونا:جیهوپ وضعیت و از این سختر نکن
جیهوپ:فقط به من فکر کن
یونا:نکن جیهو....
لباش و رو لبام گذاشت و برای دوم برادر تنیم بوسیدم طبق حرفی که زد سعی کردم به جنبه مثبتش فکرکنم اینکه اونم دوسم داره اینکه ازش ترد نشدم اینکه قرار نیست جلوی چشم عاشق یکی دیگه بشه و بچه اش بهم بگه عمه اما.. اما میترسیدم که اون ولم کنه و بعد من میموندم و عذاب وجدانم تو همین فکرا بودم که جیهوپ گازی از لبم گرفت تا باهاش همراهی کنم اما دستم و مشت کردم و به سینه اش هول دادم که ولم کنه اما یک اینچ هم تکون نخورد و دستاش و توی دستام قفل کرد و کنار سرم به تخت پین کرد و وزنش رو روم انداخت که تکون نخورم
لبش و ازم بین لبام برداشت
جیهوپ:یونا....
نذاشتم ادامه بده
یونا:میترسم از اینکه بهت بیشتر وابسته بشم از اینکه بیشتر عاشقت بشم اما تو حست بهم اشتباه باشه و ولم کنی من....
نذاشت بدم
جیهوپ:قول میدم..بهت قول میدم هیچ وقت ولت نکنم حتی به قیمت جونم فقط تو مال من شو
یونا:قول
جیهوپ:تا ابد
لبخندی زدم و لبام و رو لباش گذاشتم با اشتها که انگار آبنبات میخوردیم لبای همو به دهن میکشیدیم و میمکیدیم
دیگه بقیه و اتفاقات بعد برام مهم نبود چون جیهوپ هر قولی میداد بهش عمل میکرد و مطمئن بودم که بد قولی نمیکنه و هیچ وقت ولم نمیکنه
با صدای اغوا کننده ی از هم جدا شدیم
یونا:خستم، میخوام بخوابم بغلم کن
جیهوپ:چشم پرنسس
لبخندی زد و کنارم دراز کشید یکم خودش و عقب کشید و دستاش و باز کرد که برم بغلش کنارش خزیدم و سرم و روی سینه اش گذاشتم و پاهامون و تو هم قفل کردیم
و با صدای قلبش که برام مثل دنیا بود خواب رفتم
***
با نور خورشید روی صورتم چشمامو باز کردم هیچکس کنارم نبود با فکر اینکه اینا همش خواب بود بغضم گرفت يعني واقعا خواب بوده بلند شدم و تو جام نشستم که دیدم توی اتاق جیهوپم امید تو دلم ریشه زد اما ذرهای از بغضم کم نشده بود که در باز شد و جیهوپ با لبخند کشنده اش وارد شد
جیهوپ:بیدار شدی عشقم
عشقم آروم گفت و بعد از حرفش از تخت امدم پایین و پریدم بغلش ناخواسته اشکی از چشمم افتاد
یونا:وقتی بیدار شدم و تورو ندیدم فکرکردم یه خواب یا یه رویا شیرین و دردناک بوده(بغض)
سرم و از سینه اش جدا کرد اشکمو پاک و بوسه کوتاهی به لبم زد
جیهوپ:برای اینکه مامان شک نکنه مجبور شدم برم ببخشید عشقم، از این به بعد با بوسه صبح بخیر بیدارت میکنم
لبخندی زدم
جیهوپ:برو دست و صورتتو بشور بریم صبحانه بخوریم
يه لحظه یاد مامان و بابا افتادم
یونا:بنظرت اگه مامان و بابا بفهمن از داشتن همچین دختری...
نذاشت ادامه بدم
جیهوپ:دیگه درمورد خودت اینطور حرفی نشنوم فهمیدی
لحنش تحدید آمیز بود لبخندی زدمو سرمو به منو باشه تکون دادم
جیهوپ:دیگه بهش فکر نکن مهم منم که جونمم برات میدم این کلمات احساس آرامش داشت
در جوابش بوسه ی به گونش زدم و از اتاقش امدم بيرون سمت اتاق خودم رفتم
ممنون از عشقولکام که حمایت کردید اما شمایی که میایی پی وی دوست عزیز من آرمیم و صد بار هم گفتم اصلا قصد خراب کردن پسرا رو ندارم مینویسم چون نویسندگی رو دوست دارم شما که دوست نداری نخون با تشکر
بعد حرفش روم خیمه زد و صورتش و نزدیکم کرد به حدی که نفسای ارزشمندش به صورتم میخورد و رو لبام زمزمه کرد
جیهوپ:میدونستی لبات خوشمزه ترین طعم و دارن، هوم؟
یونا:جیهوپ وضعیت و از این سختر نکن
جیهوپ:فقط به من فکر کن
یونا:نکن جیهو....
لباش و رو لبام گذاشت و برای دوم برادر تنیم بوسیدم طبق حرفی که زد سعی کردم به جنبه مثبتش فکرکنم اینکه اونم دوسم داره اینکه ازش ترد نشدم اینکه قرار نیست جلوی چشم عاشق یکی دیگه بشه و بچه اش بهم بگه عمه اما.. اما میترسیدم که اون ولم کنه و بعد من میموندم و عذاب وجدانم تو همین فکرا بودم که جیهوپ گازی از لبم گرفت تا باهاش همراهی کنم اما دستم و مشت کردم و به سینه اش هول دادم که ولم کنه اما یک اینچ هم تکون نخورد و دستاش و توی دستام قفل کرد و کنار سرم به تخت پین کرد و وزنش رو روم انداخت که تکون نخورم
لبش و ازم بین لبام برداشت
جیهوپ:یونا....
نذاشتم ادامه بده
یونا:میترسم از اینکه بهت بیشتر وابسته بشم از اینکه بیشتر عاشقت بشم اما تو حست بهم اشتباه باشه و ولم کنی من....
نذاشت بدم
جیهوپ:قول میدم..بهت قول میدم هیچ وقت ولت نکنم حتی به قیمت جونم فقط تو مال من شو
یونا:قول
جیهوپ:تا ابد
لبخندی زدم و لبام و رو لباش گذاشتم با اشتها که انگار آبنبات میخوردیم لبای همو به دهن میکشیدیم و میمکیدیم
دیگه بقیه و اتفاقات بعد برام مهم نبود چون جیهوپ هر قولی میداد بهش عمل میکرد و مطمئن بودم که بد قولی نمیکنه و هیچ وقت ولم نمیکنه
با صدای اغوا کننده ی از هم جدا شدیم
یونا:خستم، میخوام بخوابم بغلم کن
جیهوپ:چشم پرنسس
لبخندی زد و کنارم دراز کشید یکم خودش و عقب کشید و دستاش و باز کرد که برم بغلش کنارش خزیدم و سرم و روی سینه اش گذاشتم و پاهامون و تو هم قفل کردیم
و با صدای قلبش که برام مثل دنیا بود خواب رفتم
***
با نور خورشید روی صورتم چشمامو باز کردم هیچکس کنارم نبود با فکر اینکه اینا همش خواب بود بغضم گرفت يعني واقعا خواب بوده بلند شدم و تو جام نشستم که دیدم توی اتاق جیهوپم امید تو دلم ریشه زد اما ذرهای از بغضم کم نشده بود که در باز شد و جیهوپ با لبخند کشنده اش وارد شد
جیهوپ:بیدار شدی عشقم
عشقم آروم گفت و بعد از حرفش از تخت امدم پایین و پریدم بغلش ناخواسته اشکی از چشمم افتاد
یونا:وقتی بیدار شدم و تورو ندیدم فکرکردم یه خواب یا یه رویا شیرین و دردناک بوده(بغض)
سرم و از سینه اش جدا کرد اشکمو پاک و بوسه کوتاهی به لبم زد
جیهوپ:برای اینکه مامان شک نکنه مجبور شدم برم ببخشید عشقم، از این به بعد با بوسه صبح بخیر بیدارت میکنم
لبخندی زدم
جیهوپ:برو دست و صورتتو بشور بریم صبحانه بخوریم
يه لحظه یاد مامان و بابا افتادم
یونا:بنظرت اگه مامان و بابا بفهمن از داشتن همچین دختری...
نذاشت ادامه بدم
جیهوپ:دیگه درمورد خودت اینطور حرفی نشنوم فهمیدی
لحنش تحدید آمیز بود لبخندی زدمو سرمو به منو باشه تکون دادم
جیهوپ:دیگه بهش فکر نکن مهم منم که جونمم برات میدم این کلمات احساس آرامش داشت
در جوابش بوسه ی به گونش زدم و از اتاقش امدم بيرون سمت اتاق خودم رفتم
۱۱۷.۳k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.