پارت ۳۳ فیک زندانی
فیک زندانی پارت ۳۳:
ا.ت ویو:
بعد از صحبتام با جیمین یه حرکتی زدم و کارت عبور رو ازش گرفتم. اون خیلی زود بهم اعتماد میکنه اصلا فکرشم نمیکرد که اینکارو بکنم.
رفتم و به رئیس پیشنهاد کردم که جیمین رو به یه کشور دیگه انتقال بدیم و اونم بعد کمی فکر کردن قبول کرد، البته اینم بهش گفتم که بعد یکی، دوسال منم انتقالی میگیرم و به کشور دیگه میرم، مخالفت خاصی نداشت و متقاعد شد.
به دستور رئیس همه ی کارمندا یه جا جمع شدیم و جلسه برگزار کردیم، و همه موافق بودن و به نتیجه ی خوبی رسیدیم.
قرار شد بعضی از زندانی هارو که خیلی خطرناکن رو انتقال بدیم به کشور آمریکا.
خب من تعهدنامه رو آماده کردم و الان میخوام ببرم پیش جیمین البته تنها نه قراره دو سه تا نگهبان هم همراه من بیان که من اتفاقی برام نیوفته ، به هرحال نمیشه زیاد به جیمین اعتماد کرد چون نتیجه ش شبیه سری قبل میشه.
تا رفتم دم در سلول...... .
ههههه فکر کردین تموم کردم؟ نه تموم نشده😂
مثلا توی این فاصله ا.ت داشت میرفت🤣
خب تا داشتم به سمت سلول میرفتم ۳ تا نگهبان هم پشتم میومدن جیمین تا من رو دید پاشد.
جیمین:ا.ت اینا کین؟ براچی خودت آوردیشون؟
ا.ت:برای امنیت بیشتر.
جیمین :تو خیلی احمقی فکر میکنی من بهت صدمه میزنم؟
ا.ت:کار از محکم کاری عیب نمیکنه، خب من برای بحث باتو نیومدم اینجا برای اینکه تعهدنامه رو امضا کنی اومدم، و به احتمال زیاد، امروز منتقل میشه به آمریکا.
جیمین:به نظرت من اینو امضا میکنم؟
ا.ت:مجبوری امضا کنی، وگرنه با خشونت مجبورت میکنم.
جیمین:تا این احمقا اینجان من حتی دست به خودکار نمیزنم. (درحال نقشه توی ذهنش)
ا.ت:ببین تا اینو الان امضا میکنی یا.. .
جیمین:یا چی؟ چیکار میکنی؟ البته چیکار میتونی بکنی؟
ا.ت:مواظب حرف زدنت باش. امضاش کن زودباش.
جیمین:باشه ولی به شرط اینکه این اسکولا رو رد کنی برن.
ا.ت:خیله خب. ولی حواست باشه دوربینا روشنن. کوچکترین کار اشتباهی میتونه تورو متهم به قتل کنه.
جیمین:باشه.
ا.ت به نگهبانا اشاره زد که برن و با جیمین تنها شد.
یهو..... .
ادامه در پارت بعدی 🥰
شرط نداره ولی لایک و کامنت بزارید تا انرژی بگیرم و فردا پارت بعدی رو بزارم🙃
ا.ت ویو:
بعد از صحبتام با جیمین یه حرکتی زدم و کارت عبور رو ازش گرفتم. اون خیلی زود بهم اعتماد میکنه اصلا فکرشم نمیکرد که اینکارو بکنم.
رفتم و به رئیس پیشنهاد کردم که جیمین رو به یه کشور دیگه انتقال بدیم و اونم بعد کمی فکر کردن قبول کرد، البته اینم بهش گفتم که بعد یکی، دوسال منم انتقالی میگیرم و به کشور دیگه میرم، مخالفت خاصی نداشت و متقاعد شد.
به دستور رئیس همه ی کارمندا یه جا جمع شدیم و جلسه برگزار کردیم، و همه موافق بودن و به نتیجه ی خوبی رسیدیم.
قرار شد بعضی از زندانی هارو که خیلی خطرناکن رو انتقال بدیم به کشور آمریکا.
خب من تعهدنامه رو آماده کردم و الان میخوام ببرم پیش جیمین البته تنها نه قراره دو سه تا نگهبان هم همراه من بیان که من اتفاقی برام نیوفته ، به هرحال نمیشه زیاد به جیمین اعتماد کرد چون نتیجه ش شبیه سری قبل میشه.
تا رفتم دم در سلول...... .
ههههه فکر کردین تموم کردم؟ نه تموم نشده😂
مثلا توی این فاصله ا.ت داشت میرفت🤣
خب تا داشتم به سمت سلول میرفتم ۳ تا نگهبان هم پشتم میومدن جیمین تا من رو دید پاشد.
جیمین:ا.ت اینا کین؟ براچی خودت آوردیشون؟
ا.ت:برای امنیت بیشتر.
جیمین :تو خیلی احمقی فکر میکنی من بهت صدمه میزنم؟
ا.ت:کار از محکم کاری عیب نمیکنه، خب من برای بحث باتو نیومدم اینجا برای اینکه تعهدنامه رو امضا کنی اومدم، و به احتمال زیاد، امروز منتقل میشه به آمریکا.
جیمین:به نظرت من اینو امضا میکنم؟
ا.ت:مجبوری امضا کنی، وگرنه با خشونت مجبورت میکنم.
جیمین:تا این احمقا اینجان من حتی دست به خودکار نمیزنم. (درحال نقشه توی ذهنش)
ا.ت:ببین تا اینو الان امضا میکنی یا.. .
جیمین:یا چی؟ چیکار میکنی؟ البته چیکار میتونی بکنی؟
ا.ت:مواظب حرف زدنت باش. امضاش کن زودباش.
جیمین:باشه ولی به شرط اینکه این اسکولا رو رد کنی برن.
ا.ت:خیله خب. ولی حواست باشه دوربینا روشنن. کوچکترین کار اشتباهی میتونه تورو متهم به قتل کنه.
جیمین:باشه.
ا.ت به نگهبانا اشاره زد که برن و با جیمین تنها شد.
یهو..... .
ادامه در پارت بعدی 🥰
شرط نداره ولی لایک و کامنت بزارید تا انرژی بگیرم و فردا پارت بعدی رو بزارم🙃
۲۳.۰k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.