ویو ات رفتم لباس بپوشم که یهو دلم یه درد بدی گرف و افتادم
ویو ات رفتم لباس بپوشم که یهو دلم یه درد بدی گرف و افتادم زمین و سیاهییی..
ویو یونگی
هرچی صبر میکردگ میدیدم ات نمیاد پایین نگران شدم و رفتم تو اتاق دیدم فقط سوتین و شرت تنش هس و بیهوش افتاده کف اتاق سریع یه هودی بلند تنش کردم و سریع به بیمارستان بردمش تو راه هی پسرا زنگ میزدن جوابشون رو نمیدادم ولی وقتی رسیدم بیمارستان ات رو بردن تو به جیمین پیام دادم که چیشده و پسرا هم زود خودشون رو رسوندن بیمارستان بعد از ۵ ساعت دکتر اومد بیرون سریع رفتم پیشش و ازش پرسیدم..
یونگی:دکتر حالش خوبه؟ کی بهوش میاد؟ چیزیش نشده که؟ کی مرخص میشه؟ کی میتونم ببینمش؟
دکتر: اروم باش دلبندم نفس بگیر آره بهوش اومده یک ساعت دیگه مرخص میشه
یونگی:ممنون و رفت پیش ات
(بچه ها یونگی رو با [ی] نشون میدم)
ی: سلام عزیزم بهوش اومدی حالت خوبه؟ (بغض)
ات:اوهوم خوبم تو خوبی؟چرا زیر چشمات گود افتاده؟
ی:آخه وقتی تورو تو تخت بیمارستان میبینم مگه میتونم گریه نکنم یه چیز هست که خیلی وقته میخوام بهت بگم ...
اوا من این همه زحمت میکشم که بدون کامنت بزاری بری ؟
ویو یونگی
هرچی صبر میکردگ میدیدم ات نمیاد پایین نگران شدم و رفتم تو اتاق دیدم فقط سوتین و شرت تنش هس و بیهوش افتاده کف اتاق سریع یه هودی بلند تنش کردم و سریع به بیمارستان بردمش تو راه هی پسرا زنگ میزدن جوابشون رو نمیدادم ولی وقتی رسیدم بیمارستان ات رو بردن تو به جیمین پیام دادم که چیشده و پسرا هم زود خودشون رو رسوندن بیمارستان بعد از ۵ ساعت دکتر اومد بیرون سریع رفتم پیشش و ازش پرسیدم..
یونگی:دکتر حالش خوبه؟ کی بهوش میاد؟ چیزیش نشده که؟ کی مرخص میشه؟ کی میتونم ببینمش؟
دکتر: اروم باش دلبندم نفس بگیر آره بهوش اومده یک ساعت دیگه مرخص میشه
یونگی:ممنون و رفت پیش ات
(بچه ها یونگی رو با [ی] نشون میدم)
ی: سلام عزیزم بهوش اومدی حالت خوبه؟ (بغض)
ات:اوهوم خوبم تو خوبی؟چرا زیر چشمات گود افتاده؟
ی:آخه وقتی تورو تو تخت بیمارستان میبینم مگه میتونم گریه نکنم یه چیز هست که خیلی وقته میخوام بهت بگم ...
اوا من این همه زحمت میکشم که بدون کامنت بزاری بری ؟
۵.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.