Part° 4
Part° 4
° ویو ا/ت °
همینطور که به سمت شرکت میروندم گوشیم زنگ خورد.. به مانیتور نگاه کردم دیدم رزی عه دکمه اتصال تماس رو زدم و جواب دادم
( علامت رزی × )
×های بیبی
+های ددی ( به شوخی همو اینطوری صدا میکنیم )
×چطوری.. کجایی؟؟
+خوبم.. بیرونم دارم میرم شرکت
×بیبی بیا بریم بیرون حوصلم سررفته لطفاااااا
+ددی جونم کلی کار دارم که انجام ندادم. نمیشه
×من که دوست دارم، عاشقتم ( با لحن کیوتت )
کاراتو بنداز فردا بیا دیگه جون من
+اوکیییی از دست تو چیکار کنم من ( خنده )
کجایی بیام دنبالت
×میسییی ..لوکیشن میفرستم برات
+اوک میبینمت
×بای بیبی
رفتم جایی که لوکیشن داده بود و سوارش کردم و رفتیم به سمت بزرگترین مرکز خرید
همینطور که خرید میکردیم چشمم به یک لباس شب باز و کوتاه افتاد. خیلی چشممو گرفته بود و منم رفتم خریدمش و زیورالات و کیف و کفش ستی که به لباس شبم بیاد هم خریدم
دیگه ظهر شده بود و کلی خرید کردیم. از پاساژ اومدیم بیرون و رفتیم ناهار خوردیم
( موقع غذا خوردن )
×راستی ات من رل زدم 🤩 واییییی
خیلییی جذابههه و خیلی هم مهربونهه
+اووو مبارکههه...پس یعنی بیبی یکی دیگه شدی🥺( لحن کیوت )
×عشقم من همیشه بیبی تو میمونم ♡
+باوشهه (کیوت)
×بخورم تورو
+خب دیگه بسه حالم بد شد 😂
×اوکی اوکی 😂
+اگه غذات تموم شد بلند شو بریم دیگه کار دارم
×باشه بریم
کیفمو برداشتم و رفتیم سوار ماشین شدیم. رزی رو رسوندم خونش و حرکت کردم به سمت عمارت
(پرش زمانی)
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل به اجوما سلام کردم و رفتم تو اتاقم. لباسامو عوض کردم و ارایشمو پاک کردم و موهامو بستم و رفتم توی اتاق کارم
نشستم عینکمو زدم و کار های عقب افتادمو انجام دادم
ساعت ها گذشت و من هنوز مشغول کار بودم که دیدم ساعت از 11 گذشته. گشنم شده بود عینکمو در اوردم و رفتم تو اشپزخونه و سوسیس تخم مرغ درست کردم و گذاشتم توی سینی و رفتم روی کاناپه جلوی تلویزیون نشستم
تا خواستم غذا بخورم گوشیم زنگ خورد..با دیدن اسمش تعجب کردم.. اون... اون.....
_______________________________
خمارییی بد دردیه😂
پایان پارت 4
من ادمین اول هستم جیا
ادمین دوم رفته ۲ روز نیست جاش من
پارت اپ میکنم
° ویو ا/ت °
همینطور که به سمت شرکت میروندم گوشیم زنگ خورد.. به مانیتور نگاه کردم دیدم رزی عه دکمه اتصال تماس رو زدم و جواب دادم
( علامت رزی × )
×های بیبی
+های ددی ( به شوخی همو اینطوری صدا میکنیم )
×چطوری.. کجایی؟؟
+خوبم.. بیرونم دارم میرم شرکت
×بیبی بیا بریم بیرون حوصلم سررفته لطفاااااا
+ددی جونم کلی کار دارم که انجام ندادم. نمیشه
×من که دوست دارم، عاشقتم ( با لحن کیوتت )
کاراتو بنداز فردا بیا دیگه جون من
+اوکیییی از دست تو چیکار کنم من ( خنده )
کجایی بیام دنبالت
×میسییی ..لوکیشن میفرستم برات
+اوک میبینمت
×بای بیبی
رفتم جایی که لوکیشن داده بود و سوارش کردم و رفتیم به سمت بزرگترین مرکز خرید
همینطور که خرید میکردیم چشمم به یک لباس شب باز و کوتاه افتاد. خیلی چشممو گرفته بود و منم رفتم خریدمش و زیورالات و کیف و کفش ستی که به لباس شبم بیاد هم خریدم
دیگه ظهر شده بود و کلی خرید کردیم. از پاساژ اومدیم بیرون و رفتیم ناهار خوردیم
( موقع غذا خوردن )
×راستی ات من رل زدم 🤩 واییییی
خیلییی جذابههه و خیلی هم مهربونهه
+اووو مبارکههه...پس یعنی بیبی یکی دیگه شدی🥺( لحن کیوت )
×عشقم من همیشه بیبی تو میمونم ♡
+باوشهه (کیوت)
×بخورم تورو
+خب دیگه بسه حالم بد شد 😂
×اوکی اوکی 😂
+اگه غذات تموم شد بلند شو بریم دیگه کار دارم
×باشه بریم
کیفمو برداشتم و رفتیم سوار ماشین شدیم. رزی رو رسوندم خونش و حرکت کردم به سمت عمارت
(پرش زمانی)
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل به اجوما سلام کردم و رفتم تو اتاقم. لباسامو عوض کردم و ارایشمو پاک کردم و موهامو بستم و رفتم توی اتاق کارم
نشستم عینکمو زدم و کار های عقب افتادمو انجام دادم
ساعت ها گذشت و من هنوز مشغول کار بودم که دیدم ساعت از 11 گذشته. گشنم شده بود عینکمو در اوردم و رفتم تو اشپزخونه و سوسیس تخم مرغ درست کردم و گذاشتم توی سینی و رفتم روی کاناپه جلوی تلویزیون نشستم
تا خواستم غذا بخورم گوشیم زنگ خورد..با دیدن اسمش تعجب کردم.. اون... اون.....
_______________________________
خمارییی بد دردیه😂
پایان پارت 4
من ادمین اول هستم جیا
ادمین دوم رفته ۲ روز نیست جاش من
پارت اپ میکنم
۸.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.