پارادوکس من.پارت 9
----------------🌾🌝---------------
شب شده بود و تا الان از اتاق بیرون نیومده بودم
کلافه مشغول بافت موهام شدم که تقه ای به در خورد :
+میتونم بیام داخل؟
_بفرمایید
در باز شد و جونگ کوک همون پسره دیشبی وارد شد
جونگ کوک پسری تقریبا ۲۵ ساله با چشمای مشکی و موهای لخت مشکیِ و انصافا چهره ی جذاب و مردونه ای داره و کت و شلوار مشکی رنگی که تنش میکنه به خاطر هیکل بزرگ و ورزشکاریش حسابی توی چشمه!:
_بله کاری داشتی؟
سری تکون داد و پرسید:
+میتونم بشینم؟
سری تکون دادم و خودمم با فاصله ازش روی تخت نشستم:
_خب میشنوم؟
+چی رو؟
عصبی دستی لای موهام فرو کردم و با حرص گفتم:
_اینکه اون مردک کیه و با من چیکار داره
چشماش گرد و نگران شد و بلافاصله لب زد:
+هیس ساکت باش دختر چته؟میدونی رئیس میشنید چیکارت می کرد
_هیچ غلطی نمیتونه بکنه مگه شهر هرته؟زود باش توضیح بده
با تخسی به متکا تکیه داد و با لحن بیخیالی که آدم و حرصی میکرد گفت:
+تو انگار تنت میخاره بمیری ، آها راستی اینم بگم که هیچ توضیحی بهت نمیدم و اگه الان اینجام برای اینه که یه چیزایی و بهت بگم تا با این پرو بازیات آخر سر خودت و به باد ندی
سوالی بهش چشم دوختم :
+ببین ا.ت ب...
وسطش حرفش پریدم و گفتم:
_ببینم تو اسم منو از کجا میدونی؟
+میتونی یه دقیقه لال بشینی تا حرفم و بزنم؟
چشمام از این همه خودمونی بودنش گرد شد که بیخیال ادامه داد.....
------------------------------------
شب شده بود و تا الان از اتاق بیرون نیومده بودم
کلافه مشغول بافت موهام شدم که تقه ای به در خورد :
+میتونم بیام داخل؟
_بفرمایید
در باز شد و جونگ کوک همون پسره دیشبی وارد شد
جونگ کوک پسری تقریبا ۲۵ ساله با چشمای مشکی و موهای لخت مشکیِ و انصافا چهره ی جذاب و مردونه ای داره و کت و شلوار مشکی رنگی که تنش میکنه به خاطر هیکل بزرگ و ورزشکاریش حسابی توی چشمه!:
_بله کاری داشتی؟
سری تکون داد و پرسید:
+میتونم بشینم؟
سری تکون دادم و خودمم با فاصله ازش روی تخت نشستم:
_خب میشنوم؟
+چی رو؟
عصبی دستی لای موهام فرو کردم و با حرص گفتم:
_اینکه اون مردک کیه و با من چیکار داره
چشماش گرد و نگران شد و بلافاصله لب زد:
+هیس ساکت باش دختر چته؟میدونی رئیس میشنید چیکارت می کرد
_هیچ غلطی نمیتونه بکنه مگه شهر هرته؟زود باش توضیح بده
با تخسی به متکا تکیه داد و با لحن بیخیالی که آدم و حرصی میکرد گفت:
+تو انگار تنت میخاره بمیری ، آها راستی اینم بگم که هیچ توضیحی بهت نمیدم و اگه الان اینجام برای اینه که یه چیزایی و بهت بگم تا با این پرو بازیات آخر سر خودت و به باد ندی
سوالی بهش چشم دوختم :
+ببین ا.ت ب...
وسطش حرفش پریدم و گفتم:
_ببینم تو اسم منو از کجا میدونی؟
+میتونی یه دقیقه لال بشینی تا حرفم و بزنم؟
چشمام از این همه خودمونی بودنش گرد شد که بیخیال ادامه داد.....
------------------------------------
۸۴۰
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.