A paradise of memory
part³
و تو راه برگشت یجی نونا یکی از دوستاشو دید که یکی زد پس کلم
دوهیون: چهار چشم بدبخت
جیمین: دوقلو های گاو
جی هیون: فکر نکن شاخی هرچی میتونی به ما بگی
به دورو ورم نگا کردم تهیونگ جونگکوک و چند نفر دیگه رو دیدم
جی هیون: ا... اون یـ... یونگی نیست
دوهیون: خودشه فرار کن
که کوک منو دید و سریع اومد کنارم
کوک: خب چیکار میکنی
جیمین: توله سگ شماها خیای خریدا
ته: بیا اینم فهمید خب خدارو شکر
هوسوک: شما دوتا توله سگ کجا در رفتید عه یجی چه خبر خوبی
یجی: هیونگ تو اینجا چیکار میکنی
نامی: از برادرت چه خبر جیمین
جیمین: عه سلام هیچی کار داشت هیچ وقت نمیشه کار نداشته باشه
جین: اره به والله خیلی کار داره
یجی: ببخشید اون کیه
جی هیون: یونگی
یونگی: فقط خفه شو و گمشو پیش هرکی دلت میخواد سمت من نمیای اسم منو نمیاری جوری رفتار کن که انگار اصلا منو ندیدی " سرد "
یجی: خواهر برادرن
کوک: هیونگ بهشون اهمیت نمیده
یجی: خب اخه چرا من از خدامه یه خواهر یا یه بردارداشته باشم
ته: استاد گران قدر به زحمت به بادشون ندید بیاین اینجا
نامی: یونگی یه خواهر بزرگ تر داشته به اسم سوآ بعد بعد از به دنیا اومدن این دوتا یه روز که این دوتا داشتن بازی میکردن یه لیوان میشکنه و پای جی هیون زخم میشه و چون فکر میکنن کار سوآ بوده سوآ رو جلوی چشمای یونگی میکشن و چون سونگی سوآ رو خیلی دوست داشته دیگه از اون به بعد نه خندیده نه گریه کرده نه به کسی به غیر از ما اهمیت داده از ۱۹ سالگیشم کلا جدا از خانوادش زنگی میکنه
هوسوک: یونگی هر جا میبینیشون به جای اینکه از خودت دورشون کنی و کاری کنی ازت بترسن یه سلامی بکن بهشون
یونگی: برن بمیرن حروم زاده ها " سرد "
به گوشیم نگا کردم
جیمین: نونا هیونگ فوش بارونمون کرده
یجی،: خخخخخخخخخ به باد میریم " خنده "
جیمین: کوک من دیگه تورو نمیشناسما با جفتتونم
ته و کوک: گوه خوردیم جیمین گوه خوردیم
جیمین: باشه بابا شوخی کردم
که یونوو و مامان و بابا مو دونفر دیگه و دوهیون و جی هیون اومدن
چانسو: جیمین
جیمین: سلدم مامان سلام بابا یونوو گوه خوردم
یجی: منم گوه خوردم
یونا: جون چه عروس جذابی دارم من
یونوو: باشه نوش جونتون
یونا: چان می پسرت مشکلی داره که ماسک زده
سوهون: وایسا این جی هیون این دوهیون اهان اونو میگی
چان می: نمیدونم یونگی سرما خوردی
یونگی: به تو چه اصلا کی بهت گفته اسم منو بیاری آیا من تورو میشناسم " بی تفاوت "
یونا: چی شد ما خیر سرمون اومدیم تولدتو بگیریم
یونگی: ترجیح میدم تولد نگیرم " سرد "
یونوو: خیلی تغییر کردی
یجی: منم اول نشناختمش
چان می: بلدی که با بقیه مثل ادم حرف بزنی
به هیچ کس اهمیتی نداد و راهشو گرفت و رفت که دوهیون رفت زد پس کلش چرخید به سمتش و.....
و تو راه برگشت یجی نونا یکی از دوستاشو دید که یکی زد پس کلم
دوهیون: چهار چشم بدبخت
جیمین: دوقلو های گاو
جی هیون: فکر نکن شاخی هرچی میتونی به ما بگی
به دورو ورم نگا کردم تهیونگ جونگکوک و چند نفر دیگه رو دیدم
جی هیون: ا... اون یـ... یونگی نیست
دوهیون: خودشه فرار کن
که کوک منو دید و سریع اومد کنارم
کوک: خب چیکار میکنی
جیمین: توله سگ شماها خیای خریدا
ته: بیا اینم فهمید خب خدارو شکر
هوسوک: شما دوتا توله سگ کجا در رفتید عه یجی چه خبر خوبی
یجی: هیونگ تو اینجا چیکار میکنی
نامی: از برادرت چه خبر جیمین
جیمین: عه سلام هیچی کار داشت هیچ وقت نمیشه کار نداشته باشه
جین: اره به والله خیلی کار داره
یجی: ببخشید اون کیه
جی هیون: یونگی
یونگی: فقط خفه شو و گمشو پیش هرکی دلت میخواد سمت من نمیای اسم منو نمیاری جوری رفتار کن که انگار اصلا منو ندیدی " سرد "
یجی: خواهر برادرن
کوک: هیونگ بهشون اهمیت نمیده
یجی: خب اخه چرا من از خدامه یه خواهر یا یه بردارداشته باشم
ته: استاد گران قدر به زحمت به بادشون ندید بیاین اینجا
نامی: یونگی یه خواهر بزرگ تر داشته به اسم سوآ بعد بعد از به دنیا اومدن این دوتا یه روز که این دوتا داشتن بازی میکردن یه لیوان میشکنه و پای جی هیون زخم میشه و چون فکر میکنن کار سوآ بوده سوآ رو جلوی چشمای یونگی میکشن و چون سونگی سوآ رو خیلی دوست داشته دیگه از اون به بعد نه خندیده نه گریه کرده نه به کسی به غیر از ما اهمیت داده از ۱۹ سالگیشم کلا جدا از خانوادش زنگی میکنه
هوسوک: یونگی هر جا میبینیشون به جای اینکه از خودت دورشون کنی و کاری کنی ازت بترسن یه سلامی بکن بهشون
یونگی: برن بمیرن حروم زاده ها " سرد "
به گوشیم نگا کردم
جیمین: نونا هیونگ فوش بارونمون کرده
یجی،: خخخخخخخخخ به باد میریم " خنده "
جیمین: کوک من دیگه تورو نمیشناسما با جفتتونم
ته و کوک: گوه خوردیم جیمین گوه خوردیم
جیمین: باشه بابا شوخی کردم
که یونوو و مامان و بابا مو دونفر دیگه و دوهیون و جی هیون اومدن
چانسو: جیمین
جیمین: سلدم مامان سلام بابا یونوو گوه خوردم
یجی: منم گوه خوردم
یونا: جون چه عروس جذابی دارم من
یونوو: باشه نوش جونتون
یونا: چان می پسرت مشکلی داره که ماسک زده
سوهون: وایسا این جی هیون این دوهیون اهان اونو میگی
چان می: نمیدونم یونگی سرما خوردی
یونگی: به تو چه اصلا کی بهت گفته اسم منو بیاری آیا من تورو میشناسم " بی تفاوت "
یونا: چی شد ما خیر سرمون اومدیم تولدتو بگیریم
یونگی: ترجیح میدم تولد نگیرم " سرد "
یونوو: خیلی تغییر کردی
یجی: منم اول نشناختمش
چان می: بلدی که با بقیه مثل ادم حرف بزنی
به هیچ کس اهمیتی نداد و راهشو گرفت و رفت که دوهیون رفت زد پس کلش چرخید به سمتش و.....
۵.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.