پارت ۱۷۱ رمان کت رنگی
پارت ۱۷۱ رمان کت رنگی
#جونگکوک
بردمش و گذاشتمش روی تخت !... میخواست دراز بکشه که یهو تهیونگ اومد توی اتاق ! با دیدن تهیونگ از روی تخت به سمتش دوید ! و اونو محکم بغل کرد .. باورم نمیشد .. تهیونگ وحشتناک گریه میکرد ! اونو محکم توی خودش فشار میداد !
اونو از خودش جدا کرد و جلوی چشمای من بوسش کرد. من بی اختیار سرمو چرخوندم ... عصبی شدم.. اومدن نشستن ! .. بودن من دیگه معنی نداشت پس بلند شدم که برم بیرون ! جویی صدام زد
من: جویی کار دارم... تهیونگ هست دیگه!
جویی: میخوام حرف بزنم !
من: استراحت کن ! الان موقع حرف زدن نیست!
جویی: ممنونم! .. جونگ کوک تو فرشته نجات من بودی!
خوشحال شدم از این تعریفش!... اما سعی کردم صورت سرد و خشکم رو نگه دارم !...
من: استراحت کن ! من رفتم! میام بازم !
رفتم بیرون از بیمارستان و سوار ماشین شدم ! نمیخواستم باهاش اونجا تو اون شرایط دعوا کنم! ولی همین ته جونگ عوضی بود که سومی رو کشت ! ... جویی تقصیری نداره ! خودش هم از طرف اون بی شرف آسیب زیادی دیده !
رسیدم خونه ! یادم افتاد هودیم رو دادم به تهیونگ ! خسته و کوفته بودم .. تموم بدنم درد میکرد و هزاران تماس از طرف جیمین و نامجون داشتم! بهشون پیام دادم که خوبم و برای یه کار ضروری زودتر برگشتم خونه .. سویچ رو پرت کردم روی اوپن و ماسکمو در آوردم دور لبم زخم شده بود .. لباسامو در آوردم و رفتم حموم ! حموم بهترین گزینه برای خلاص شدن از اینهمه درد بود... بعد از نیم ساعت از حموم اومدم بیرون و همون طور خسته افتادم روی تخت و دیگه نمیدونم چطور خوابم برد
#جونگکوک
بردمش و گذاشتمش روی تخت !... میخواست دراز بکشه که یهو تهیونگ اومد توی اتاق ! با دیدن تهیونگ از روی تخت به سمتش دوید ! و اونو محکم بغل کرد .. باورم نمیشد .. تهیونگ وحشتناک گریه میکرد ! اونو محکم توی خودش فشار میداد !
اونو از خودش جدا کرد و جلوی چشمای من بوسش کرد. من بی اختیار سرمو چرخوندم ... عصبی شدم.. اومدن نشستن ! .. بودن من دیگه معنی نداشت پس بلند شدم که برم بیرون ! جویی صدام زد
من: جویی کار دارم... تهیونگ هست دیگه!
جویی: میخوام حرف بزنم !
من: استراحت کن ! الان موقع حرف زدن نیست!
جویی: ممنونم! .. جونگ کوک تو فرشته نجات من بودی!
خوشحال شدم از این تعریفش!... اما سعی کردم صورت سرد و خشکم رو نگه دارم !...
من: استراحت کن ! من رفتم! میام بازم !
رفتم بیرون از بیمارستان و سوار ماشین شدم ! نمیخواستم باهاش اونجا تو اون شرایط دعوا کنم! ولی همین ته جونگ عوضی بود که سومی رو کشت ! ... جویی تقصیری نداره ! خودش هم از طرف اون بی شرف آسیب زیادی دیده !
رسیدم خونه ! یادم افتاد هودیم رو دادم به تهیونگ ! خسته و کوفته بودم .. تموم بدنم درد میکرد و هزاران تماس از طرف جیمین و نامجون داشتم! بهشون پیام دادم که خوبم و برای یه کار ضروری زودتر برگشتم خونه .. سویچ رو پرت کردم روی اوپن و ماسکمو در آوردم دور لبم زخم شده بود .. لباسامو در آوردم و رفتم حموم ! حموم بهترین گزینه برای خلاص شدن از اینهمه درد بود... بعد از نیم ساعت از حموم اومدم بیرون و همون طور خسته افتادم روی تخت و دیگه نمیدونم چطور خوابم برد
۱۴.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.